Counters

Sunday, September 18, 2005

استغفار


چيزي كه مسلمانان را گمراه كرده است اين است كه هنوز خداي يكتا را پرستش نميكنند. در يكي از گفتمانها بحثي پيش آمد در مورد طلب كمك از مقدسين و توسل. پيروان حديث اظهار كردند كه همانطور كه در آيه زير گفته است ما هم به رسول گرامي توسل ميكنيم زيرا كه در آيه زير گفته كساني كه به خود ظلم ميكنند بايد پيش رسول بروند و رسول هم بايد براي آنها طلب استغفار كند.سپس نتيجه گرفتند كه آنها هم از اين به بعد پيش رسول و در حال حاضر مرقد رسول (زيرا كه رسول زنده نيست و مرقدش نماينده اوست) و ساير مقدسين رفته تا كه براي آنان طلب استغفار كنند.

[4:64] وما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما

[4:64] ما هيچ رسولي را نفرستاديم، جز آنكه مطابق با خواست خدا از او اطاعت شود. اگر آنها هنگامي كه به نفس خويش ستم كردند، نزد تو آمده بودند و از خدا طلب بخشش مى كردند و رسول براي آمرزش آنها دعا مى كرد، خدا را آمرزنده و مهربانترين مى يافتند.


همانطور كه ميبينيد پيروان حديث از هر بهانه اي براي ادامه دين آبا و اجدادي خود استفاده ميكنند.هنوز توجه نكرده اند كه معني آيه آن نيست كه آنها ميخواهند. واقعا چطوري خدا بعد از يكتاپرستي دوباره امر به بت پرستي ميكند و فقط بتها را عوض ميكند. بطوريكه مجسمه جاي خود را به مقبره رسول و مقدسين ميدهد!!
مگر آن مجسمه ها هم كه در كعبه بودند نماينده آدمهاي صالحي نبوده اند . هنوز توجه نكرده اند كه مردم دنيا هيچوقت از آدم بد مجسمه نميسازند. بلكه هميشه تمام بتهاي داخل خانه كعبه و جاهاي ديگر از آدمهاي صالح و خوب ساخته شده اند. واقعا حيله شيطان خيلي كارا است.

اگر آيات قبل و بعد از 4:64 را نگاه كنيم ميبينيم كه موضوع راجع به عده اي است كه رسول را اذيت كرده بودند و قضاوت پيش كسي غير از رسول برده بودند. خدا هم به آنها ميگويد كه اگر آنها پيش رسول ميامدند و از خدا طلب مغفرت ميكردند و رسول هم از خدا براي آنان طلب مغفرت ميكرد خدا را آمرزنده و مهربان مييافتند.زيرا كه آنان به رسول خدا اعتماد نكرده بودند و قضاوت پيش كسي ديگر برده بودند. در اول آيه هم خداي مهربان ميگويد كه ما هيچ رسولي نفرستاديم جز آنكه مطابق خواست خدا از او پيروي شود (نه اينكه بت شود).

[63:5] واذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رءوسهم ورايتهم يصدون وهم مستكبرون

[63:5] هنگامي كه به آنها گفته مي شود: "بياييد تا رسول خدا براي آمرزش شما دعا کند." با تمسخر سر خود را برمي گردانند و مي بيني كه ديگران را بازمي دارند و متكبرانه رفتار مي کنند.


همانطور كه پسران يوسف پدرشان را اذيت كردند و بعد پيش پدر آمدند گفتند : "اي پدر ما، براي آمرزش ما دعا کن؛ ما واقعاخطاکار بوديم."

[12:97] قالوا يابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خطءين

[12:97] گفتند: "اي پدر ما، براي آمرزش ما دعا کن؛ ما واقعاخطاکار بوديم."


همه ما مادرمان براي ما دعا ميكنند.شما وقتي مادرت را اذيت كني مادرت به تو چه ميگويد؟ زماني كه مادرت آثار پشيماني درتو مشاهده كند ميگويد پسرم من به جز سلامتي تو از خدا چيزي ديگر نميخواهم. اين يك نوع طلب استغار است از خداي مهربان از طرف مادرت براي تو.
شما وقتي در خيابان به كسي تنه ميزني. در اين حالت به طرف ميگوييد ببخشيد. دوست داريد طرف به تو چه بگويد ؟مطمئنا اگر بگويد خيلي خوب بخشيدم به شما برميخورد. اگر طرف مغرور نباشد در جواب ميگويد خدا ببخشد.اين دعايي است از طرف او براي تو و اين هيچگونه منافاتي با قرآن ندارد. زيرا كه ميتوانيم براي هر كسي دعاي خير انجام ميدهيم. زيرا كه بخشش در اصل از طرف خداست.

[47:19] فاعلم انه لا اله الا الله واستغفر لذنبك وللمؤمنين والمؤمنت والله يعلم متقلبكم ومثوكم

[47:19] بدان كه: "خداي ديگري در كنار خدا نيست،"* و براي گناهانت و گناهان تمام مردان و زنان باايمان طلب آمزرش كن. خدا از تصميم ها و سرنوشت نهايي شما كاملا آگاه است.


آيه ديگري كه مورد بهانه قرار ميدهند آيه زير است:

[5:35] يايها الذين ءامنوا اتقوا الله وابتغوا اليه الوسيلة وجهدوا في سبيله لعلكم تفلحون

[5:35] اي كساني كه ايمان داريد، هيبت و حرمت خدا را ارج نهيد و در جستجوي راه و روشي به سوي او باشيد و در راه او بكوشيد تا موفق شويد.


پيروان حديث ميگويند كه خدا خودش گفته وسيله بجوييد ماهم وسيله جوييديم و پيامبر و امامان را وسيله قرار ميدهيم و از آنان طلب كمك ميكنيم.در ادامه ميگويند كه ما پيامبر و امامان را وسيله قرار ميدهيم نه به اين معنا كه آنان از خدا مستقلند بلكه رابطه و وسيله اي بين خدا و ما هستند.
در جواب بايد گفت كه خدا گفته وسيله بجوييد نگفته وسيله را بخوانيد. مثلا در آيه زير خداي مهربان فرموده كه بوسيله نماز و صبر كمك بخواهيد.

[2:153] يايها الذين ءامنوا استعينوا بالصبر والصلوة ان الله مع الصبرين
[2:153] اي كساني كه ايمان داريد، از طريق صبر و نماز كمك بجوييد. خدا با كساني است كه صبورانه استقامت مي ورزند.


خدا ميفرمايد كه بوسيله نماز و صبر كمك بخواهيد. نماز و صبر وسيله هستند. چطوري؟ شما نميتوانيد كه نماز و صبر را بالاي طاقچه بگذاري و بعد از مدتي بخوري! هر چيزي استفاده اي دارد. نماز براي خواندن و اقامه كردن است . صبر هم يعني صبر. پيامبر هم وظيفه اش ابلاغ قرآن بود ! شما نميتوانيد بگوييد كه اي نماز كمكم كن بلكه نماز را بايد به جا آوري. همانطور هم براي پيامبر . شما نميتوانيد بگوييد اي پيامبر كمكم كن. بلكه پيامبر آمده كه به حرفهايش گوش كني نه اين اينكه از او طلب كمك كني به جاي خدا. پيامبر چه كمكي به شما ميتواند بكند غير از اينكه به رسالتش عمل كني!حساب و كتاب دست خداست نه پيامبر. آيا غير از اين است؟
[5:99] ما على الرسول الا البلغ والله يعلم ما تبدون وما تكتمون

[5:99] تنها وظيفه رسول رساندن پيام است و خدا هرچه را آشكار كنيد و هرچه را پنهان نماييد، مي داند.

[13:40] وان ما نرينك بعض الذي نعدهم او نتوفينك فانما عليك البلغ وعلينا الحساب
[13:40] اگر آنچه را که به آنها وعده مي دهيم، به تو نشان دهيم يا زندگي تو را پيش از آن به پايان برسانيم، تنها ماموريت تو رساندن (پيام) است. اين ما هستيم که به حسابشان رسيدگي خواهيم کرد.

[6:52] ولا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدوة والعشي يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شيء وما من حسابك عليهم من شيء فتطردهم فتكون من الظلمين
[6:52] و آنان را كه روز و شب پروردگار خود را مى خوانند و خود را فقط به او اختصاص مي دهند، از خود دور نكن. نه تو مسئول حساب آنها هستي و نه آنها مسئول حساب تو. اگر آنها را طرد كني، از ستمكاران خواهي بود.

همانطور كه ميدانيم پيامبران وسيله هدايتند نه جوابگوي دعاهاي مردم.هر وسيله اي كاربردي دارد. پيروان حديث هنوز نميدانند كه هر وسيله اي استفاده اي و وظيفه اي دارد. رسول وظيفه اش مشخص است اين مساله خيلي ساده است. بنابراين پيامبر محمد وظيفه اي داشت كه آن را انجام داد و آن هم آوردن قرآن بود. پيامبر محمد نميتواند در روز جوابگوي ميليونها نفر با زبانهاي مختلف در اقصا نقاط جهان باشد.اين صفت فقط مخصوص خداست. قائل شدن چنين صفتي به هر بهانه توسل ويا شفاعت و يا استغفار براي كسي ديگر غير از خداوند شرك محض است. در حقيقت شرك يعني همين. اين حيله شيطان است براي گمراه كردن مردم.
در ادامه چندين سوال پيش ميايد كه پيروان حديث بايد جوابگو باشند.
1- چرا پيامبر در زمان حياتش چنين قدرتي نداشت. چرا همينكه فوت كرد صاحب چنين قدرتي شد!!!
2- خيلي از مردم دنيا با زبانهاي مختلفي صحبت ميكنند يكي چيني يكي فارسي يكي عربي يكي تركي و ... پيامبر قاعدتا بايد اين زبانها را بلد باشد تا كه منظور زائرين را بفهمد.
3- آيا سميع و بصير بودن و در همه مكانها حاضر و ناظر بودن كار فقط خدا نيست؟ آيا قائل شدن چنين صفاتي براي كسي غير از خدا شريك قرار دادن براي او نيست؟؟
4- اگر بگوييم كه خدا خودش چنين قدرتي به پيامبر داده يعني اينكه خدا براي خودش نعوذ بالله شريك انتخاب كرده است!!

بعد از مدتي در آن گفتمان بهانه ديگري مطرح شد. يكي گفت پيامبر شاهد اعمال امت است و گفت اين در آيه 143 سوره بقره ذكر شده است (الرسول عليكم شهيدا).در ادامه گفت پس رسول در حال حاضر ميتواند شاهد اعمال ما باشد.
در جواب بايد گفت كه حرفهاي اين گروه آنقدر عجيب و ابتدايي است كه آدم مطمئن ميشود كه اينان ميخواهند عقايد خود را از قرآن به زور دربياورند!!!

آيه را نگاه كنيم :
[2:143] وكذلك جعلنكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيدا وما جعلنا القبلة التي كنت عليها الا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب على عقبيه وان كانت لكبيرة الا على الذين هدى الله وما كان الله ليضيع ايمنكم ان الله بالناس لرءوف رحيم
[2:143] اين چنين شما را جامعه اي بي طرف قرار داديم، تا بر مردم شاهد باشيد و رسول بر شما شاهد باشد. ما جهت اصلي قبله را فقط به اين منظور تغيير داديم که معلوم شود چه کساني بي چون و چرا از رسول پيروي مي کنند و چه کساني روي پاشنه خود عقبگرد مي کنند. آن آزمايشي بود دشوار، ولي نه براي آنان که خدا هدايتشان کرده است. خدا هرگز عبادات شما را تباه نمي گرداند. خدا نسبت به مردم رئوف است، مهربان ترين.


همانطور كه ميبينيد پيروان حديث تمام مردم را شاهد اعمال مردم ميدانند. زيرا آيه ميگويد كه تا كه رسول بر شما شاهد باشد و شما هم بر مردم شاهد باشيد . تقريبا چيزي شبيه حمام عمومي! آنان براي اثبات مدعاي خود آيات را ناقص ذكر ميكنند زيرا كه در آيه كامل به مقصود نميرسند.

بعد كه اين مشكلات حل شد گفتند كه چه اشكالي دارد كه رسول بعد از مرگش جوابگوي هزاران نفر در اقصا نقاط جهان باشد ! مگر نه اينكه خدا اين قدرت را به او داده است. در ادامه عرض كردند كه چه اشكالي دارد رسول در چند صفت شريك خدا باشد. مثل در همه جا حاضر و ناظر بودن.
جواب :
اين استدلال آنقدر جاهلانه و گستاخانه است كه آدم موي بدنش راست ميشود كه پيروان مقبره ها تا چقدر ميتوانند بي ايمان و بيفكر باشند؟ هنوز توجه نكرده اند كه شرك يعني همين.
شرك يعني شريك قرار دادن كسي و يا چيزي در صفاتي از صفات خدا. مثل اينكه بگوييم محمد و يا علي ما را ميبينند و دعاهاي مارا به خدا ميرسانند.يكي از آنها گفت كه خيلي از صفات انسانها مثل صفات خداست مثل رحم و عفو و ... بعد گفت چه اشكالي دارد كسي از مقدسين با اجازه خدا صفتي متعالي به او داده شده باشد؟ مثل عيسي كه مرده زنده ميكرد به اذن خدا !

در جواب بايد گفت كه :

آيا عيسي همين حالا هم ميتواند مرده زنده كند. عيسي تا وقتي كه زنده بود در زمانهاي مخصوصي اين معجزه را به اذن خدا انجام ميداد.همانطور كه ميبينيد پيروان حديث از هرگونه كلك و حقه اي براي گمراه كردن خود و ديگران استفاده ميكنند.
در ثاني : ليس كمثله شيئ (شبيه خدا وجود ندارد در هيچ جنبه اي)

درست است كه خدا رحيم است و ما هم ميتوانيم رحم داشته باشيم. ولي اين دو تا رحم با همديگر فرق ميكنند. براي روشن شدن موضوع چند مثال ميزنيم.
1- يكي از صفات خدا واحد است. اين صفت ميتواند صفت ماهم باشد زيرا ما هم اگر تنها باشيم يك نفريم يعني واحديم. اما صفت واحد خدا با صفت واحد ما باهم تفاوت دارد ؟ در حقيقت فقط اسم يكي است و الا منظور از واحد بودن خدا بيهمتا بودن اوست.
2- يكي ديگر از صفات خدا سميع الدعاست. خدا دعاي تمام موجودات اعم از انسان و جن و ... را همزمان ميشنود. اما ما هم سميع الدعا (شنونده دعا) هستيم با اين تفاوت كه ما همزمان دعاي يك نفر را ميشنويم آن هم بايد طرف با صداي بلند حرف بزند.حالا ميبيني كه فرق بين اين دو صفت زمين تا آسمان است. به هيچ وجهي نميتوان صفت خدا را با صفت مخلوق شبيه دانست.(ليس كمثله شيء)
3- يكي از صفات خدا نور است. لامپ هم ميتواند نور داشته باشد. آيا صفت نور براي لامپ با صفت نور براي خدا فرق نميكند؟ صفات خدا مطلق است يعني صفت كسي مثل صفات او نيست. ما ممكن است كه در طبيعت نور داشته باشيم اما صفت ما مثل صفت خدا نيست فقط يك نوع تشابه اسمي است .براي پيروان حديث بايد از اول بسم الله الفباي يكتاپرستي را خواند:

[112:1] قل هو الله احد
[112:2] الله الصمد
[112:3] لم يلد ولم يولد
[112:4] ولم يكن له كفوا احد

همانطور كه ميبينيد پيروان دين آبا و اجدادي از هر حقه و كلكي جهت اثبات نظرات خود بهره ميبرند. واقعا شما خود قضاوت كنيد!!

Wednesday, September 07, 2005

آيا محمد رسول خدا بيسواد بود؟


طلاب فريبخورده مسلمان بعد از دو قرن از نزول قرآن نتوانستند مبارزه و تحدي قرآن را درك كنند آنها از انشاء رياضي قرآن بيخبر بودند و فكر ميكردند كه بسياري از بزرگان ادب ميتوانند آياتي مثل قرآن بياورند. در خيلي از موارد بزرگان ادبيات عرب ادعاي فصاحت كلام خود را در حد قرآن اعلام كردند آخرين آنها طه حسين نويسنده مصري بود. اين طلاب نادان تصميم گرفتند كه ادعا كنند محمد مردي بيسواد بوده است. آنها پيش خود گفتند كه اين باعث ميشود قرآن به عنوان اثري فوق ادبي و معجزه جلوه كند. به همين خاطر كلمه امي را به معناي بيسواد معنا كردند.

كلمه اي كه آنها براي اثبات بيسوادي محمد استفاده كردند و ميكنند امي است. اما آنها اشتباه بزرگي ميكنند. زيرا امي به معناي بيسواد نيست بلكه به معناي كتاب نخوانده است!به آيه توجه كنيد:
[62:2] هو الذي بعث في الامين رسولا منهم يتلوا عليهم ءايته ويزكيهم ويعلمهم الكتب والحكمة وان كانوا من قبل لفي ضلل مبين

[62:2] اوست كه براي كساني كه كتاب آسماني نداشتند، رسولي از ميان خودشان فرستاد تا آياتش را براي آنها بخواند، آنها را خالص كند و به آنها كتاب آسماني و حكمت بياموزد. پيش از اين، آنها به كلي گمراه شده بودند.

خداي مهربان همه مردمان مكه را امي خطاب ميكند. به اين طريق از نظر علماي مسلمان تمام مردمان مكه بيسواد بودند.اما توجه نميكنند كه پس آن اشعاري كه مردم مكه ميگفتند و آن را روي پوست نوشته و روي ديوار كعبه نصب ميكردند تا همه بخوانند چيه ؟؟ همچنين ميتوانيد به آيات 3:20 و 2:78 و 3:75 هم مراجعه كنيد. زيرا امي به معناي بيسواد نيست بلكه به معناي كتاب نخوانده است.
پيامبر محمد تاجر موفقي بود . آن دسته از علماي مسلمان كه دروغ بيسوادي را جعل كردند فراموش كردند كه در زمان پيامبر اعداد به شكل امروزي استفاده نميشد بلكه از حروف الفبا استفاده ميشد. محمد به عنوان تاجر و بازرگاني موفق در زندگي خود ناچار بود كه با اعداد سروكار داشته باشد. حداقل از يك تا چند هزار.

فرقه هاي مسلمانان ميخواهند كه با زيركي تمام قرآن و حديث را يكي به حساب بياورند.به اين معنا كه قرآن هم حديث متواتر است. آنها از لحاظ تاريخي هم نگاه نكرده اند كه قرآن از همان اوائل نزول بوسيله محمد رسول خدا و تعداد ديگري از كاتبين وحي با نظارت خود پيامبر نوشته ميشد . عده اي كه ميگويند محمد رسول خدا نميتوانست بنويسد اشتباه ميكنند او خود قرآن را نوشت و تعداد ديگري هم جهت اطمينان بيشتر آن را همزمان مينوشتند. اين كه پيامبر محمد قادر به نوشتن نبوده است دروغي بزرگ است اما بسيار پر از اشتباه. زيرا كه ما امروزه ميدانيم كتاب خداي يكتاي مهربان قرآن داراي معجزات رياضي فراواني است. بطور مثال اولين سوره اي كه بر پيامبر محمد نازل شد سوره علق است اين سوره داراي 285 حرف است.285 يعني 19*15.
كلمه "باسم" در اولين آيه علق بصورت "باسم" نوشته شده است و اين در حالي است كه در ساير موارد در قرآن بصورت بسم بدون الف نوشته شده است. اگر در اولين آيه هاي نازل شده بر پيامبر باسم بدون الف نوشته شود در آن صورت تعداد حروف سوره بر 19 بخش پذير نخواهد بود.اگر پيامبر سواد نداشت و نميتوانست بنويسد چطوري ميدانست كه باسم بايد با الف باشد در اولين آيات نازل شده بر پيامبر و در ساير موارد بدون الف باشد؟؟؟
ثانيا اين موارد فقط براي اين كلمه نيست بلكه خيلي از كلمات ديگر هم چنين وضعي دارند.بايد توجه كرد كه خداي مهربان در اولين آيات نازل شده ميفرمايد كه با قلم ياد ميدهد و قلم مربوط به نوشتن است. اما پيروان حديث در مواردي به اين سادگي به اشتباه رفته اند تنها دليل آن هم اعتماد به احاديث است.

آيه زير جزو اولين آياتي است كه بر پيامبر محمد نازل شد. خداي مهربان ميگويد كه با قلم مياموزد. قلم هم مربوط به نوشتن است. اما متاسفانه فرقه هاي مسلمان دليل به اين سادگي را قبول ندارند.

[96:4] الذي علم بالقلم

[96:4] او به وسيله قلم مي آموزد.



قرآن بوسيله خود پيامبر محمد نوشته شد در كنار آن همزمان توسط كاتباني ديگر هم نوشته ميشد كتاب آن وقت مثل كتاب امروزي نبود كه كوچك و جمع وجور باشد.در حقيقت جمع آوري قرآن به معناي نوشتن قرآن بر روي كاغذ از حافظه حافظان نبود بلكه قرآن از همان اول نوشته شده بود . چيزي كه مشكل را بوجود آورده بود اين بود كه تعداد زيادي از حافظان به مناطقي ديگر رفته بودند و داشتند قرآن را با خط خود مينوشتند و اين خود با نسخه اصلي قرآن مطابقت نداشت زيرا در واقع خود رسم الخط قرآن هم از طرف خداست.مثلا بعضي از حافظان كلمه انسان را بدون الف (الانسن) و بعضي با الف (الانسان) مينوشتند. كميته جمع آوري قرآن به همين خاطر بود كه نسخه اي رسمي از خود نسخه پيامبر به تصويب برساند و جايگزين نسخه هاي غير اصلي كند و ديگر قرآنهايي كه زير نظر خود پيامبر نوشته نشده است نابود شود. تعدادي از اختلافاتي هم كه در طول تاريخ در مورد قرآن برجاي مانده است دليل آن اين است كه بعضي از كاتبين با رسم الخط خود آن را مينوشتند. قرآنهايي كه در كميته جمع آوري قرآن تاييد شد قرآني بود كه از روي نسخه اصلي كه پيامبر با خط خود آن را نوشته بود نسخه برداري شده بودند. تعداد زيادي از رسم الخطهاي ديگر كه ساير حافظان با رسم الخط خود نوشتند نابود شدند اما تعداد كمي از آنان هنوز هم باقيست در آنزمان آنان نميدانستند كه رسم الخط قرآن هم معجزه است.نسخه اصلي كه در دست ماست و به روايت حفص بن عاصم است نسخه اصلي قرآن است كه از روي نسخه نوشته شده پيامبر تهيه شده است.
البته نسخه اصلي كه توسط خود پيامبر نوشته شد در سال 684 ميلادي توسط خليفه مروان بن حكم نابود شد زيرا كه 19 سال بعد از مرگ پيامبر محمد در كميته جمع قرآن دو آيه به آخر سوره توبه اضافه شد كه باعث اختلافات زيادي شد زيرا نسخه پيامبر شامل اين دو آيه نبود .مثلا در نسخه خود پيامبر حرف مقطعه در آيه 68:1 به صورت "نون" نوشته شده بود كه جمع آورندگان قرآن فكر كردند كه منظور همان حرف "ن" است به همين دليل آن را به "ن" تغيير دادند و اين خود به نوعي تحريف در قرآن به حساب ميايد. اما در قرن 19 با معجزه 19 آن انحرافات پيدا شد و دوباره قرآن مثل نسخه اوليه شد.


اما معمولا عده اي ديگر آيه زير را بهانه قرار داده و اعلام ميدارند كه محمد رسول خدا بيسواد بوده است.

[29:48] وما كنت تتلوا من قبله من كتب ولا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون

[29:48] تو نه كتابهاي آسماني پيشين را خواندي و نه آنها را با دست خود نوشتي. اگر چنين بود، تكذيب كنندگان دليلي براي شك كردن داشتند.


خداي مهربان ميگويد كه تو قبل از اين قرآن كتاب ديگري را با دست خط خود ننوشته اي زيرا اگر مينوشتي تكذيب كنندگان شك ميكردند.براي تاييد ميتواني ضمير ه در كلمه لاتخطه را ببيني كه به كتاب برميگردد.
علاوه برآن محمد رسول خدا قبل از رسالت كتابي با دستخط خود ننوشته بود و كتابي هم نخوانده بود اما در تجارت و كار خود از نوشتن استفاده ميكرد. عبارت "وما كنت تتلوا من قبله من كتب" را توجه كنيد كه در آن خدا ميرمايد تو قبل از آن كتاب ديگري نخوانده بودي. اين به اين معناست كه قرآن اولين كتابي است كه دارد ميخواند و اين خود نشان ميدهد كه پيامبر سواد داشت.كلمه "من قبله" همه چيز را بيان ميكند.برخلاف مدعاي پيروان حديث و سنت اين نه تنها ثابت نميكند كه پيامبر محمد بيسواد بوده است بلكه ثابت ميكند قبل از نوشتن قرآن هيچ كتاب ديگري را با دستخط خود ننوشته است و قرآن اولين كتابي است كه دارد با دستخط خود مينويسد.علاوه برآن مشركين ميگفتند :

[25:5] وقالوا اسطير الاولين اكتتبها فهي تملى عليه بكرة واصيلا

[25:5] و نيز گفتند: "افسانه هايي است از گذشته كه او نوشته است؛ روز و شب به او ديكته شده بود."*

خداي مهربان در اين آيه ميفرمايد كه مشركين ميگويند قرآن افسانه هاي قديمي است كه روز و شب بر او املا ميشود.بايد توجه شود كه وقتي چيزي بر كسي املا ميشود
يعني دارد او آن را مينويسد.

همچنين هردوفعل آيه 29:48در زمان گذشته اند و نشان ميدهد پيامبر قبل از قرآن كتابي نميخواند و كتابي هم ننوشت.اما قرآن اولين كتابي بود كه مينوشت و ميخواند.بيسواد بودن محمد در تعارض با تاريخ هم هست. تصور كنيد كسي كه كتابت بلد نيست چطوري كلمات قرآن را بنويسد در حالي فرق بين الف و ي را نميداند. خيلي از معجزات رياضي قرآن به طريقه كتابت قرآن بستگي دارد.در ثاني پيروان حديث و سنت كه محمد را فردي بيسواد ميدانند بهتر است كه از سنت محمد پيروي كنند و خود هم بيسواد بمانند. علاوه برآن چرا مشركين يكبار نگفتند كه اي محمد تو كه داري به قلم قسم ميخوري و داري از كتابت حرف ميزني پس چرا خودت كتابت ياد نميگيري؟ پيامبري كه در جنگهايش به ازاي ياد دادن سواد به ده نفر يك اسير آزاد ميكرد چطوري خودش سواد ندارد؟ آيا اين بهانه اي نيست كه ديگران هم سواد نداشته باشند؟ پيامبري كه بيسواد است چطوري بفمهد كه اصحابش دارند قرآن را درست مينويسند؟چطوري بركار آنان نظارت كند؟ مگر سواد داشتن چه مشكلي ايجاد ميكند كه محمد ميبايست حتما تا آخر عمرش بيسواد ميماند.خداي مهربان خواست كه از ميان امي ها كسي را به پيامبري برگزيند. كسي كه از جناحبنديهاي سياسي مبرا باشد. چنين كسي ميبايست كسي باشد كه قبلا نويسنده نباشد. لذا پيامبر محمد براي اين كار خيلي عالي بود.حديث ديگري وجود دارد كه ميگويد پيامبر محمد سايه نداشت. زيرا ازاو نور تابش ميكرد!!! حديث بيسواد بودن محمد هم مثل چنين حديثيست.

Thursday, September 01, 2005

منبع دين


منبع دين :

از زماني كه خدا مارا آفريد از طريق پيامبران راه راست را به ما نشان داده است.و زماني كه جامعه بشريت به حدي رسيد كه توانستند بنويسند, خداي مهربان كتابي را همراه پيامبران نازل ميكرد.تورات را همراه موسي و انجيل را همراه عيسي و در نهايت قرآن را همراه محمد فرستاد.سنت خدا بر اين قرار گرفت كه وحي آسماني مكتوب باشد تا تمام جامعه بشريت بتوانند از آن استفاده كنند.اما هميشه انسانها از اين وحي سر باز زده اند و براي خدا شريك قائل شده اند. شرك به خدا هميشه در قالبهاي جهالت و يا تحت سلطه بودن و يا فريب خوردگي و عقب ماندگي و... خود را نشان ميدهد. شيطان هميشه از دو طريق قربانيهاي خود را به شرك متمايل ميكند. يكي از طريق عبادت و ديگري از طريق منبع دين.

قربانيهاي شيطان با خواندن موجودات ناتواني همانند عيسي- محمد – مريم – علي – فاطمه – غوث و ... شريك براي خدا قائل شدند.درحاليكه تنها گناه غير قابل بخشش شرك است , اما انسانها براحتي مرتكب شرك ميشوند.اين در حالي است كه خدا از هركسي به ما نزديكتر است و همه چيز متعلق به اوست. با دستور صريح قرآن , خواندن غير خدا شرك است و اين آزمايش الهي براي ما در اين دنيا طرح شده است.

دومين راه كه شيطان موفق به فريب انسانها شد منبع دين است. درحاليكه كتاب آسماني منبع دين ماست و غير از آن منبع ديگري قرار دادن شرك است . حديث و سنت منبع ديگري در كنار قرآن است كه مسلمانان با قراردادن آن در كنار قرآن براي خدا شريك قائل شدند و احبار و رهبان (كتابهاي حديث و ملاها) را به جاي خداي خود برگزيدند. هر دو راه صراحتا در قرآن شرك محسوب شده اند. اما انسانها فراموشكارند و در طول تاريخ عده اي از مسلمانان با خواندن غير خدا در ادعيه و نماز و كارهاي روزمره شان براي خدا شريك قائل شدند (همانند اكثريت شيعه و سني و مسيحي و يهودي).و عده اي ديگر فكر كردند كه از نظر عبادت شرك براي خدا قائل نميشوند اما آنان در منبع دين براي خدا شرك قائل شدند (همانند وهابيان و ...) و با قراردادن منابعي مانند سنت و حديث در كنار قرآن به دام شرك افتادند و با اجراي اعمالي از سنت همانند (سنگسار – كشتن مرتد – خواندن محمد در نماز و ....) بيش از پيش به اوج گمراهي دست پيدا كردند بطوريكه از اول هم گمراهتر شدند و گروههاي شيعه و سني هم با قراردادن كتابهاي حديث و ملاها در كنار كتاب خدا براي خدا شريك قائل شدند.شيعه و سني و مسيحي و يهودي صراحتا اعلام ميدارند كه مسلمان نيستند و هركدام تابع فرقه و كتابهاي خود هستند و اين در حالي است كه هر چهار گروه در اصل مسلمان و تابع پيامبر ابراهيم بوده اند.اما به مرور زمان بدون اينكه خود بفهمند اين بلا را بر سر خود آورده اند به طوريكه در حال حاضر هركدام از اين فرقه ها با اطمينان كامل اعلام ميدارند كه راهشان درست است.

تحريم

تحريم:

پيروان حديث هنوز نتوانسته اند كه جواب دهند چرا احاديثي در رابطه با مجسمه سازي و شطرنج و نقاشي و ... دارند؟ چرا در تحريم شطرنج – مجسمه سازي- نقاشي و ... چندين حديث دارند؟ اين احاديث از كجا آمده است؟ خدا فقط گوشت خوك را حرام كرده است. اما مذاهب به اصطلاح اسلامي گوشت قورباغه و لاكپشت و ميليونها چيز ديگر را نيز حرام كرده اند. سليقه هاي خود را بوسيله حكم حلال و حرام بيان كرده اند. و به اين طريق ميخواهند هر چيزي را در قالب حلال و حرام بگنجانند. خيلي از بندگان ديگر خدا كه مسلمان هم نيستند از گوشت حيواناتي مثل گربه و مار و... استفاده ميكنند و اين بسته به سليقه و بهداشت است نه حكم حلال و حرام. آيا افكار پيشرفته علمي با اين احكام حلال و حرام من در آوردي ارضا ميشوند. مطمنا نه ! افكار با هوش از اين تحريمهاي عقب افتاده بيزارند. خداي مهربان در قرآن كتاب آسمانيش فقط گوشت خوك و گوشت مرده و چندين چيز ديگر را حرام كرده است . اما مسلمانان به دلخواه خود توماري بلند بالا در اين زمينه در كتابهاي حديث و رساله ها تهيه كرده اند.

[16:116] ولا تقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلل وهذا حرام لتفتروا على الله الكذب ان الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون

[16:116] به زبان خود دروغ نگوييد: "اين حلال است و آن حرام،" که در اين صورت دروغ ساخته ايد و آن را به خدا نسبت داده ايد. مطمئنا، آنان که دروغ مي سازند و آنها را به خدا نسبت مي دهند، هرگز موفق نخواهند شد.





آيا كتاب خدا كافي نيست؟


آيا كتاب خدا كافي نيست؟

[29:51] اولم يكفهم انا انزلنا عليك الكتب يتلى عليهم ان في ذلك لرحمة وذكرى لقوم يؤمنون
[29:51] آيا اين معجزه* کافي نيست که ما اين کتاب را بر تو فرو فرستاديم که براي آنها خوانده مي شود؟ حقيقتا اين رحمت و تذکري است براي مردمي که ايمان دارند.

در آيه 29:51 خدا صراحتا به مشركان ميگويد كه آيا كتاب خدا كافي نيست؟ اما مسلمانان امروزي در جواب ميگويند كه نه كافي نيست و ما به كتابهاي حديثمان (اصول كافي و صحيح بخاري) محتاجيم.

شيعيان حديث دارند كه "الكافي كاف لشيعتنا" (كتاب كافي براي شيعيان ما كافي است).

سنيان 6 كتاب حديثشان را صحيح ناميده اند و اين به آن معناست كه تمام احاديث آن كتابها صحيح است و در حقيقت حرفي را زده اند كه خود هم در حال حاضر در آن مانده اند كه آيا اين حرف درست است يا نه ؟!!

جبران عدم تفكر بوسيله حديث

آيا عدم تفكر روي قرآن را ميخواهيد بوسيله حديث جبران كنيد؟حديث چيزي جز مذهب آبا و اجدادي نيست؟حديث يعني پيروي از گذشتگان و ملل ماقبل ما.مسلمانان هركجاي قرآن را نفهمند آن را با احاديث ميفهمانند.احاديث باعث شده است كه اسلام به عنوان ديني خرافي جلوه بنمايد.اسلامي كه از طريق احاديث به دست ما برسد مث اين است كه ما در چند قرن پيش داريم زندگي ميكنيم.

در حاليكه خداي توانا ميفرمايد كه قرآن مبهم نيست و قابل فهم است فقط فكر ميخواهد.

[39:28] قرءانا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون
[39:28] قرآني به عربي، بدون هيچ ابهام، باشد كه پرهيزكار شوند.


[18:1] الحمد لله الذي انزل على عبده الكتب ولم يجعل له عوجا
[18:1] ستايش خدا را كه اين كتاب آسماني را بر بنده خود نازل كرد و آن را بدون نقص قرار داد.


مقدار ابجد آيه 18:1 1925 است
تعداد حروف آن هم 41 است

شماره سوره 18 و شماره آيه 1 است (18+1=19)

اگر دو عدد بالايي را با هم جمع كنيم داريم:

41+1925=1966

1966 عدد مهمي است كه 66 مقدار ابجد الله است و 19 هم مخرج مشترك قرآن است.با توجه به معناي آيه ميفهميم كه 19 را خداي مهربان براي رفع ابهام كتاب قرار داده است . خداي مهربان كتابش را آنقدر محكم قرار داده است كه هر گونه ابهامي در آن از نظر رابطه رياضي 19 حل ميشود.


قرآن حديث متواتر است!!!

محمد هم مثل ما بايد از همان شريعت پيروي كند. محمد هم بايد طبق اين شريعت عمل كند

[45:18] ثم جعلنك على شريعة من الامر فاتبعها ولا تتبع اهواء الذين لا يعلمون
[45:18] سپس تو را انتخاب كرديم تا قوانين صحيح را برقرار كني؛ از اين پيروي كن و از خواسته هاي كساني كه نمي دانند، پيروي نكن.


معيار و ميزان براي محمد هم بايد قرآن باشد ولي مسلمانان آيات قرآني را با احاديث ميسنجند.

رسول هم بايد طبق حكم خدا عمل كند 6:19 و 16:89 و 5:48

قرآن هميشه ميگويد اين كتاب نه كتابي ديگر (ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين ) (كتابي بدون شك و گمان براي هدايت )

حديث پر از دوگانگي و تضاد است . چيزي كه پر از دوگانگي است نه تنها باعث هدايت نيست بلكه باعث گمراهي است. 2:2

محمد از خود فتوا نميدهد بعضي از آيات قرآن با يسئلونك و يا يستفتونك شروع ميشود. و مسلمانان از محمد سوال ميكنند و خود قرآن جواب
آنان را ميدهد. اما مسلمانان چيزي به اسم حديث قدسي دارند كه وحي است اما در قرآن نيست. و از طريق احاديث به دستشان ميرسد.

اوحي الي هذا القرآن (به من اين قرآن وحي ميشود ) 6:19

خدا صراحتا ميگويد كه اين قرآن بر محمد نازل ميشود. آنوقت مسلمانان ميگويند كه قرآن حديث متواتر است!!!
!!!!همانطور كه ميبينيد مسلمانان احاديث قدسي دارند كه با قرآن رقابت ميكند.

كتمان ارتباط كتب آسماني

كتمان ارتباط كتب آسماني

[2:146] الذين ءاتينهم الكتب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم وان فريقا منهم ليكتمون الحق وهم يعلمون
[2:147] الحق من ربك فلا تكونن من الممترين

[2:146] كساني كه كتاب آسماني دريافت كردند، حقيقت را در اين مي شناسند، همان طور كه فرزندان خود را مي شناسند. با اين همه، برخي از آنها دانسته حقيقت را كتمان مي كنند.
[2:147] اين حقيقتي است از جانب پروردگارت؛ هيچ شكي به خود راه نده.


همانطور كه در كتاب مقدس ذكر شده است پيامبر سليمان نامه اي به ملكه سبا نوشت و آن نامه را با بسم الله الرحمن الرحيم شروع كرد . در جواب اين نامه ملكه سبا 666 قطعه الماس هديه براي سليمان آورد. ارتباط عميقي بين كتابهاي آسماني بوسيله عدد 666 ايجاد شده است.هيچ شكي باقي نميماند كه قرآن از طرف خداست و تاييد كننده كتابهاي آسماني پيشين است. پس بيايد مقدار ابجد شروع نامه سليمان را هم حساب كنيم عدد 786 بدست ميايد (مقدار ابجد بسم الله الرحمن الرحيم). (يك بسم الله در آيه 27:30 ذكر شده است كه مربوط به نامه سليمان است)

آيه 2:147 در مورد كتمان ارتباط كتب آسماني با قرآن بحث ميكند اگر مقدار ابجد اين آيه را حساب كنيم عدد 1949 بدست ميايد.

حالا اگر دو عدد بالايي را با هم جمع كنيم عدد 2735 بدست ميايد. كه همان شماره سوره و آيه اي است كه در مورد هديه ملكه سبا به سليمان صحبت ميكند.به طور خيلي واضحي از ارتباط قرآن با كتابهاي آسماني ديگر صحبت ميكند. خداي توانا به اندازه اي كه دل مارا قانع كند نشانه باقي گذارده است. مثل روز روشن است كه قرآن تصديق كننده كتابهاي پيشين است و نميتوان آن را انكار كرد.

1949+786=2735

[27:35] واني مرسلة اليهم بهدية فناظرة بم يرجع المرسلون
[27:35] "من هديه اي براي آنها مي فرستم؛ تا ببينيم رسولان با چه بازمي گردند.

حالا اگر شماره سوره و آيه هديه را كنار هم قرار دهيم و آن را با مقدار هديه فرستاده شده (666 كه در كتاب مقدس اشاره شده است) جمع كنيم عدد 3401 بدست ميايد كه خود بخش پذير بر 19 است.

2735+666=3401
3401=179*19


سپاس خداي مهربان را