Counters

Thursday, August 26, 2010

دین و سیاست؟

از شر شیطان رانده شده به خدا پناه می برم
بنام خدا بخشنده مهربان

دین و سیاست؟

یکی از دوستان به من ایمیل فرستاد و نظر من را راجع به دین و سیاست و ارتباط این دو در اسلام جویا شد. حقیقتا من زیاد دوست ندارم وارد سیاست شوم ولی جهت روشنگری سریع مطالبی برای او نوشتم که با اندکی تغییرات همینجا هم درج می کنم. این فقط برداشت شخصی من است از رابطه دین و سیاست.

این روزها واژه های دین و سیاست ، دین از سیاست جدا نیست ، دین از سیاست جداست ، دین ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست و ... زیاد رواج دارد. اما از نظر من هیچکدام از این عبارات درست نیست و نشان از یک سوء تفاهم است.
زمانی که دین در یک جامعه گسترش پیدا کند ، خودبخود افراد آن جامعه بر اساس آن دین بزرگ می شوند و فکر آنان متمایل به آن دین می شود و در نتیجه در کارهای روزمره خود آن دین را دخالت می دهند. نمود عملی دین اجرا شده ، یعنی سیاست. پس افراد یک جامعه ناخود آگاه دین خویش را در تصمیم گیریهای خویش تاثیر می دهند و این یعنی سیاست. هر مکتب ایدئولوژیک مرام خویش را در تصمیم گیریهایش تاثیر می دهد. به این طریق بخواهیم نخواهیم سیاستهای اتخاذ شده براساس تفکرات از پیش تعیین شده است. به یک مثال توجه کنید:
یک نویسنده به اسم کریستوفر هیچنز در کتاب خود به اسم "خدا بزرگ نیست" نوشته است که خدا بزرگ نیست و خدا در جهان هیچ کاره است. این نویسنده هم اکنون دچار سرطان و مریضی شده است و برای خود و خبرنگاران توضیح می دهد که سرطان و بیماری او نتیجه دخانیات و الکل بیش از حد بوده است و ربطی به خدا ندارد. او در لحظات آخر عمرش هم دست از انکار خدا بر نمی دارد و برای خود توجیه می کند.همانطور که می بینید این نویسنده تمام حرفهایش را براساس ایدئولوژی خودش می زند بطوریکه حتی در لحظات آخر عمرش هم دست از انکار خدا بر نمی دارد و سعی می کند که بیماریش را به چیزی غیر از خدا نسبت دهد. به این طریق او برای خودش یک سیاست برگزیده است که از تفکرات او نشات می گیرد. حتی افراد بی دین هم برای خود یک ایدئولوژی دارند که براساس آن زندگی می کنند.

برای یک رئیس جمهور و یا یک حزب هم چنین چیزی صدق میکند . در کل سیاست نتیجه طبیعی اجرای دین عمل شده در آن جامعه است. اما یک نکته ای در اینجا حائز اهمیت است و آن هم این است که اگر دین غلط باشد چی می شود؟ اگر افراد یک جامعه دینشان براساس خدا نباشد و در آن خرافات رواج پیدا کرده باشد ، خودبخود سیاست اتخاذ شده گروه حاکم براساس دین غلط خواهد بود و در نتیجه سیاست غلطی اجرا خواهد شد. سیاست غلط بعد از مدتی اعتراض روشنفکران را در پی خواهد داشت . طبقه حاکم خود می داند که سیاستهای نقد شده ریشه اش به دین بر میگردد و اگر این سیاستها حذف شود ، یعنی ایدئولوژیشان کنار گذاشته شده است . به همین خاطر طبقه حاکم جوابی ندارد و منتقدین را سرکوب میکند و برای استحکام کار ، طبقه حاکم روز بروز نیروی بیشتری فراهم می کند تا در سرکوب منتقدین کم نیاورد .به همین علت ، سرکوب منتقدین کم کم به دیکتاتوری بدل میشود و دیکتاتوری هم نهایتش نابودی است. پس :

دین غلط توسعه یافته --> سیاست اتخاذ شده غلط --> شورش منتقدین برعلیه سیاست غلط (نه لزوما خود دین) --> سرکوب منتقدین از طرف طبقه حاکم --> افزایش نیروی حاکم برای مقابله با منتقدین سیاستها --> دیکتاتوری

در این بین بعضی از منتقدین فقط سیاستها را نقد کنند و بعضی ها هم خود دین را. عده دومی فکر میکنند که اشکال از خود دین است. به همین خاطر کلا بر علیه آن دین جبهه گیری می کنند. اما گروه اولی کاری به دین ندارند و فقط سیاستها را نقد می کنند. باید عرض شود که هر دو گروه اشتباه می کنند. دین نباید رد شود بلکه باید خرافات و شرکیات آن زدوده شود و سیاست هم باید نقد شود. پس در کل همه چیز به ایدئولوژیهای طبقه حاکم بر میگردد. به همین خاطر تمام پیامبران در طول تاریخ برای اصلاح جامعه دست روی دین گذاشتند و آمدند تا که خرافات را از آن بزدایند. برای توجیه بیشتر به یک مثال توجه کنید:

مشرکین زمان پیامبر دین داشتند و خود را پیرو پیامبر ابراهیم می دانستند. حتی مراسم حج داشتند. نماز و روزه به روش خویش برپا میکردند. ایدئولوژیهای مخصوص خویش را داشتند. یهو یکی به اسم محمد پیدا شد و مجسمه های مقدسین را منکر شد و مردم را به سمت خدای واحد دعوت کرد. در این حالت افراد کم کم جذب حرفهای محمد شدند. مشرکین احساس کردند که سیاستهای آنان در خطر است.زیرا با قبول حرفهای محمد ، دیگر کسی برای بتها هدیه نمی آورد. به همین خاطر پیامبر محمد و سایر منتقدین را آزار و اذیت کردند و عده ای از آنان را به حبشه و مدینه فراری دادند. عده ای دیگر را مثل بلال و یاسر و سمیه را اذیت و شهید کردند. تمام این کارها برای دفاع از سیاستشان بود. زیرا پیامبر محمد دست روی نقطه ای از دین گذاشته بود که تمام سیاست مشرکین را به هم می ریخت. به همین دلیل مشرکین نقد را برنتابیدند.البته نهایتش به نابودی و شکست مشرکین ختم شد. همانطور که دیدید سیاست نتیجه دین آن جامعه است . دین که درست شود و طبقه حاکم یکتاپرست شوند ، خودبخود سیاست هم به دین نزدیکتر است. به همین خاطر تمام پیامبران جهت اصلاح جامعه دست روی یکتاپرستی می گذاشتند.

هیتلر اصول غلطی را انتخاب کرده بود . او فکر میکرد که نژاد ژرمن از همه نژادهای دنیا پاکتر وبهتر است. این ایده ایدئولوژی او بود. به همین خاطر به ملتهای دیگر حمله کرد و به طوری جدی این را حق خود می دانست. سیاست تجاوز را در پیش گرفته بود و این سیاست نتیجه ایدئولوژی او بود.

دین غلط ضررش بیشتر از بی دینی است. زیرا سیاستهای دین غلط جامعه را خیلی سریع به نابودی می کشاند. جامعه ای که براساس دین درست و اصول انسانی بنا شده باشد ، کمتر دچار مشکل دیکتاتورگرایی میشود. در خیلی از کشورهای دنیا ، کشتن و دستگیری انسانها بخاطر نقد و نوشتن کار ناپسندیده ای است. حتی ممکن است که بعضی از این جوامع مسیحی باشند. اما این اصلشان درست است. به همین خاطر در این زمینه مشکلات کمتری دارند. اما متاسفانه در جوامع مسلمان براساس دین غلطی که جا افتاده است ، نقد و نوشتار جایگاه چندانی ندارد. زیرا دین غلط جاافتاده میگوید که کسی حق ندارد بر علیه سیاست حاکم چیزی بنویسد. همه می دانیم که سنگسار که در قرآن وجود ندارد و حکمی کاملا غیر اسلامی است. اما همه می بینیم که سنگسار در میان ملل مسلمان به عنوان حکم اسلام پذیرفته شده است . این حکم چون دستور خدا نیست. قاعدتا و فطرتا شورش منتقدین را در تمام دنیا بر می انگیزد. به همین خاطر خیلی ها به خاطر حکم غیر قرآنی سنگسار دین پاک اسلام را رد می کنند.
بعضی از حکومتها نقد سیاستها را به عنوان مبارزه با دین تلقی می کنند و به همین خاطر منتقدین را سرکوب می کنند. این طبقه از حکام حتی برای خود تقدس قائلند. زیرا خود را دین و یا جزئی از دین به حساب می آورند. غافل از اینکه شاید شیطان آنان را فریفته است و دارند دین غلط را اجرا می کنند. حتی اگر دین هم نقد شود نباید منتقدین سرکوب شوند. زیرا خدا خودش می فرماید که لا اکراه فی الدین. اگر دین اسلام از طرف خدا باشد ، برای اثبات حقانیتش نیازی به اجبار نیست. اسلام دین صلح و آشتی و سلم است. بدون نیاز به هیچگونه درگیریی وارد قلبها خواهد شد.

مسلمین قرون اول هجری ابتدا به قرآن چسبیده بودند به همین خاطر پیشرفتهای زیادی کردند و در علوم روز سرآمد همه شدند . اما بعد از مدتی که کتب حدیث و سنت اختراع شد ، تمام معادلات به هم خورد. زیرا در ابتدا دین قرآنی اجرا می شد و در نتیجه عملکرد افراد جامعه به خدا نزدیکتر بود. اما با اختراع حدیث و سنت ، عملکرد مسلمانان تغییر کرد و عقب ماندگی را برای آنان به ارمغان آورد.
عبارت " سیاست ماعین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست " یک سوء تفاهم بزرگ است. سیاست یعنی عملکرد افراد جامعه براساس دین پذیرفته شده. اگر افراد جامعه درست نباشند و یا خرافات در دین نفوذ کرده باشد ؛ خودبخود سیاست هم غلط است. در این حالت چنین جمله ای فقط توجیه کننده اعمال خلاف قرآن و انسانیت است. خدای قادر متعال کتاب روشن و واضحی برای هدایت ما انسانها فرستاده است . کسی که براساس این کتاب عمل کند و حدیث و سنت را رد کند ، سیاستهایش هم اصح خواهد بود . در کتاب خدا حرفی از سنگسار زده نشده است. اما در حدیث و سنت به آن امر شده است. کدام را باور کنیم؟ آیا همین یک نکته نشان نمی دهد که کتب حدیث از طرف خدا نیست و ساخته پرداخته شیطان است؟
با گسترش اینترنت جهان به سمت یکی شدن می رود و در نتیجه بعضی سیاستها جهانی است و اتخاذ سیاست غلط فقط بوسیله منتقدین آن کشور نقد نمی شود ، بلکه تمام دنیا آن را نقد می کنند. دیگر مرزبندی بین کشورها از بین رفته است و اینترنت این مرزها را درهم نوردیده است.

تنها راه نجات خداپرستی است. ای هموطنان ایرانی به سمت خدای واحد برگردید و در دعاهای خویش فقط خدا را بخوانید. بدون هیچ واسطه ای فقط خدا را بخوانید و از خدا بخواهید که شما را از دست سیاستهای غلط نجات دهد. باور کنید فقط خدا می تواند ما را نجات دهد. خدا قدرتش را دارد. فقط کافی است که از ته دل و بدون هیچگونه واسطه ایی از او بخواهیم. این را صمیمانه به شما می گویم. برترین قدرتها ، بهترین سیاستمدارها ، تمام قهرمانان دنیا هم نمی توانند کاری برای ما انجام دهند مادام که ما خودمان مستقیما از خدای واحد نخواهیم. از همین امروز می توانید دعاها و نیایشهای خویش را به فقط خدا اختصاص دهید و مقدسین را دخالت ندهید.

خدای متعال را سپاس


Tuesday, August 17, 2010

آزادی در دین

از شر شیطان رانده شده به خدا پناه می برم
بنام خدا بخشنده مهربان

درود بر شما
رمضان مبارک

آزادی در دین

خدای قادر متعال از زمانی که انسان را آفرید ، او را آزاد آفرید. آزادی بهترین هدیه ای است که یک انسان می تواند داشته باشد. به همین خاطر خدای متعال می فرماید که "لا اکراه فی الدین" . یعنی در دین اجباری وجود ندارد. خدا دو راهی را نشان انسان داده است (اما شاکرا و اما کفورا) . حال نوبت انسان است که بخواهد کدامین را انتخاب کند. در انتخاب هیچگونه اجباری نیست. اما متاسفانه در میان مسلمانان این مورد به یک معضل تبدیل شده است. به اسم امر به معروف و نهی از منکر ، روزه گرفتن را به دیگران اجبار می کنند. کارمندان را مجبور می کنند که حتما چادر بپوشند ، آنان را مجبور می کنند که آستین کوتاه نپوشند. نماز نمایشی برگزار می کنند و ... بد تر از همه اینکه تمام این اعمال به اسم اسلام انجام می پذیرد. اجبار در دین نتیجه عکس می دهد. فهمیدن این مورد خیلی مشکل نیست. آیا نماز زورکی نفس شما را تزکیه می دهد یا نمازی که با دلخواه و بدون اجبار آن را به جا می آورید؟ وقتی که موقعیت یک کارمند براساس نماز خواندن او تعیین میشود ، یعنی اینکه نماز به نان ربط داده می شود و این خود نوعی اجبار است. این تاکتیک غیر اسلامی ضررهای زیادی به بار می آورد. از جمله این که نماز را از چشم همه می اندازد. دوم اینکه مفهوم اصلی دین از بین می رود. قبول دین اجباری تاثیری در روح و روان آدمی ندارد. هدف از دین تزکیه نفس است. مهمترین عامل در تزکیه نفس این است که اعمال عبادی با دلخواه و تصمیم فرد انجام پذیرد. یعنی فرد باید بدون هیچگونه دلهره ای بتواند انتخاب کند. بدون تاثیر دادن نان و مقام شغلی در آن. در این حالت است روح فرد تزکیه پیدا می کند و می تواند نفس را تزکیه دهد. اما در صورتی که نماز به نان و مقام ربط داده شود ، در این حالت کوچکترین تاثیری در تزکیه نفس ندارد. و می شود پهلوان پنبه! به همین خاطر است که در حال حاضر در جامعه ما نماز معیار درستی برای تشخیص خوب و بد نیست. در عوض نمازی که به نان و مقام ربط داده شود ، فرد با سر به چاه ریاکاری و دین فروشی سقوط می کند. زن فرعون در دربار فرعون خدا پرست است و از خدا تقاضای کمک می کند و نماز ارتباطی برای خدا به جا می آورد . اما تعداد زیادی از افراد جامعه ما نماز ارتباطی را برای تثبیت شغل خویش به جا می آورند. آیا این دو فرد ، این دو نماز ، این دو ارتباط یکسانند؟ یکی از نزدیکان و اقوام فرعون جرات می کند و مردم را به راه راست دعوت می کند و از جان خود نمی ترسد ، اما یکی دیگر مردم را به دین درباری دعوت می کند ، آیا این دو یکسانند. هر دو دعوت می کنند ، اما آیا این دو دعوت یکسانند ، آیا به مقدار مساوی پاداش می گیرند؟ اسلام یعنی دین صلح و آشتی. صلح و آشتی با همه . با خود ، با همسایه ، با همکار ، با همسر ، با فرزندان ، با جامعه و با ملل دیگر. پیامبر محمد کسی را به زور مسلمان نکرد. شما حتی یک آیه هم نمی توانید پیدا کنید که پیامبر به زور کسی را به پذیرش اسلام وادار کرده باشد. تمام جنگهایی هم که در زمان او پیش آمد ، فقط برای دفاع از خود بوده است زیرا مشرکین اموال و دارائیهای مسلمانان را تاراج کرده بودند و آنان را از خانه و کاشانه خویش رانده بودند و به زور می خواستند که آنان به دین قبلی برگردند (9:13). مسلمانان در ابتدا کسی را مجبور به اسلام آوردن نکردند. بلکه این مشرکین بودند که به زور از مسلمانان اعتراف می گرفتند و می خواستند که به دین قبلی (شرک) برگردند (مثل بلال و یاسر و سمیه و...). دردین اسلام به خاطر عقیده کسی را محاکمه نمی کنند. اما اگر فرد مشرک به جان و مال مردم قصد تجاوز داشت و قصد داشت به مردم آزار برساند ؛ در این حالت مطابق قانون و شرع قرآن (نه حدیث و سنت که ضد قرآنند) امر به معروف و نهی از منکر می شود. اگر فرد با ایمان باشد از قصد خویش توبه می کند و اگر هم مرتکب گناه شد ، محاکمه می شود مطابق قرآن. در این حالت فرد به خاطر کاری که کرده است محاکمه می شود نه به خاطر عقیده اش. زیرا عقیده آزاد است طبق وعده خدا (لا اکراه فی الدین). خدای قادر متعال بزرگتر از آن است که در آزمایش زندگی عقیده را بر انسان تحمیل کند. اما حکم قصاص مربوط به کاری است که فرد مرتکب شده است نه به خاطر عقیده و مرام. قصاص هم باید دقیقا مطابق آن چیزی باشد که خدا در قرآن فرموده است. خدای قادر متعال برای فرد زناکار صد ضربه شلاق نمادین در نظر گرفته است (با بودن چهار شاهد) نه کم نه زیاد. اما با کمال تاسف مسلمانان سنگسار را هم به آن اضافه کرده اند. سنگسار حکمی غیر قرآنی است و در قرآن حتی به آن اشاره هم نشده است. مگر ممکن است که حکم به این مهمی و با این درجه حساسیت در قرآن نیامده باشد؟ آیا این از حکمت خدا به دور نیست؟ زیرا این حکم با جان افراد مرتبط است . کسی به جز خداو قانون خدا حق ندارد که جان افراد را بگیرد. جان گرفتن بازی کامپیوتری نیست. سنگسار حکمی است که از خرافات یهود به مسلمانان ارث رسیده است و به وسیله یهود در اسلام تزریق شده است. برای اطلاعات بیشتر می توانید در این مورد تحقیق کنید تا به اصل ماجرا پی ببرید.
زمانی که پیامبر مکه را فتح کرد و وارد آن شد. احدی از مشرکین را مجبور به پذیرش اسلام نکرد. بلکه این خود مشرکین بودند که بعدا با دلخواه خود مسلمان شدند و در اسلام ذوب شدند. اجباری در کار نبوده است. اما پیامبر در جنگها یک انفاقی برای مسلمانان در نظر گرفت و آن هم این بود که: مسلمانانی که بوسیله مشرکین از خانه و شهر خویش رانده شده بودند و اموال خویش را تاراج شده دیدند و ... در این حالت برای احقاق حق خویش در جنگ بدر به کاروان مشرکین (که اموال تاراج شده مسلمانان را داشتند به شام میبردند تا بفروشند) حمله کردند و در این حالت مسلمانان کاملا حق داشتند جنگ کنند. با این حال هر کدام از مشرکین که در حالت جنگ اسلام و صلح اعلام میکرد و دست از شرک می کشید ، کسی حق نداشت که او را بکشد و گناه او را می بخشیدند. به همین خاطر پیامبر محمد گفت که هر کی اسلام بیاورد در امان است. اما متاسفانه عده ای از مسلمانان با همین استناد فکر می کنند که پیامبر محمد به خاطر مسلمان کردن مشرکین با آنان جنگیده است. کسی که چنین عقیده ای داشته باشد ، کوچکترین شناختی از دین اسلام ندارد. مگر ممکن است که پیامبر محمد برخلاف آیه قرآن (لا اکراه فی الدین) عمل کرده باشد؟ به همین خاطر کشور منحرفی همچون عربستان پرچم کشورش را با عبارت لا اله الا الله و یک شمشیر تکشیل داده است. این خود نشان می دهد که آنان هیچگونه بهره ای از دین اسلام ندارند. ارتباط اسلام و شمشیر همانی بود که در بالا عرض شد. حتی کسی که از دین اسلام برگردد و دین اسلام را هم رد کند ، نباید محاکمه و مجازات شود . دین مثل سیاست نیست که حزب و گروهبازی داشته باشد. دین مثل سیاست کثیف نیست. بنابراین حربه های سیاسی نباید در مورد دین به کار برده شود. خدا واضح و صراحتا فرموده است که در دین اجباری نیست. فقط مشرکین چنین قانونی را نقض می کنند. مثل بلال و یاسر و سمیه که برای ترک عقیده خویش مجازات شدند.
یکی از دوستهای من معلم است . می گفت که یک روز یکی از دانش آموزان بلند شد و گفت که من از این به بعد مسلمان نیستم و مسیحی هستم ؛ زیرا مسیحیت دین مهربانتری است. معلم هم در جواب داشن آموز روش خوبی به کار برد و اصل ماجرای اجبار دین در اسلام را برایش توضیح داد. و بعد رو به دانش آموز کرد و گفت که عزیزم: تو می توانی هر دینی داشته باشی و در انتخابت کاملا آزادی. اما باید توجه کنید که پیامبر مسیح هم خودش یک مسلمان بوده است و تمام ادیان صرف نظر از اسامی ، یکی بوده اند. تمام احکامی که تو در قرآن به آنها اعتراض داری ، در تورات هم وجود دارد ، اما تو اطلاع نداری.

در قرآن بارها در مورد رسولان عبارت بلاغ مبین به کار برده شده است. این یعنی کار رسولان فقط ابلاغ روشن و واضح پیام بوده است و لاغیر. یعنی اجبار کار رسولان نبوده است. رسولان فقط پیام را می گفته اند و دیگر قبول و یا رد آن به خود خدا واگذار می شده است. حساب مسلمانان اسمی را نباید به اسم خدا تمام کرد. همیشه حکومتهای دروغین به اسم خدا مردم را اجبار می کردند. صدام می گفت که من سردار قادسیه ام و زمانی هم که اعدام شد یک قرآن در دستش گرفته بود. فرعون به اسم دین بر مردم حکومت می کرد. فرعون می گفت که من "را" هستم. یعنی مالک روی زمین. فرعون معتقد بود که دو مالک وجود دارد یکی در زمین و یکی در آسمان. فرعون معتقد بود که او مالک مطلقه روی زمین است و اختیار رعیتهایش (حتی عقایدشان) را دارد . کسی جرات نمی کرد بدون اجازه فرعون دین عوض کند زیرا دین تحت مالکیت او بود. تفتیش عقاید و مالکیت دین از خصوصیات حکومتهای دیکتاتوری است. خدا منزه است از اجبار در دین. جادوگران در زمان موسی که دین عوض کردند ، با تهدید فرعون مواجه شدند. فرعون به آنها گفت که : یعنی شما بدون اجازه من دین پدری خویش را عوض می کنید؟ همانطور که می بینید فرعون به دین معتقد بوده است و از این که جادوگران به دین موسی ایمان آوردند ، ناراحت بود.

دینی که از طریق زور و اجبار (حتی دین درست و صحیح ) به خورد مردم داده شود ، نتیجه عکس داده است. می توانید آن را در طول تاریخ مشاهده کنید. زیرا دین اجباری روان و نفس آدمیان را نادیده می گیرد و در نتیجه عده ای بدون نفس پاک ادعای آن دین را می کنند و کنترل آن دین را برعهده می گیرند و در نتیجه بعد از مدتی شیطان در آنان رخنه کرده و وجهه آن دین را خراب می کند.

سیل در پاکستان میلیونها نفر را آواره می کند و در افغانستان و عراق روزی نیست که دهها نفر کشته و زخمی نشوند. در ایران مشکلات اقتصادی و گرد و غبار و هزار مشکل دیگر به مردم فشار آورده است. آیا اینها عذاب نیست؟ آیا اینها نشان نمی دهد که مسلمانان خاور میانه از اسلام اصل کلی فاصله دارند. آیا این نشان نمی دهد که مسلمانان خاورمیانه با خدا نیستند و خدا با آنها نیست. بیست نفر با ایمان به خدا می تواند دویست نفر را شکست دهد. یک نفر با ایمان به خدا می تواند صدها نفر را شکست دهد. زیرا آن بیست نفر تنها نیستند و خدا با آنهاست. اما آن دویست نفر تنهایند وخدا با آنها نیست. هرگروهی خدا با او باشد ، پیروزی با اوست. یک نفر میتواند تمام دنیا را تغییر دهد اگر به خدا تکیه کند و همراه خدا باشد. اما چرا مسلمانان خاورمیانه در خیلی چیزها عقب مانده اند. آیا این نشان نمی دهد که خدا با آنها نیست. بله واقعا خدا در حال حاضر با مسلمانان نیست.
تمام قدرتها متعلق به خداست . خدا خودش وعده داده است که صالحین را وارث زمین خواهد کرد. صالحین یعنی کسانی که در صلح و آشتی با دیگران به سر می برند. با صلح و آشتی و مسالمت می توان بر قلبها تاثیر گذاشت و از سنگ آب جاری ساخت. با صلح و آشتی میتوان بدترین آدمها را رام کرد. با صلح و آشتی می توان بدترین کشورها را رام کرد. کسی که مدام از دشمن و توطئه صحبت میکند آیا در صلح به سر می برد؟ خدا با صالحین است. آیا تفتیش عقاید روشی مهربان و صلح آمیز است؟ آیا اجبار در دین (اجبار در نماز و روزه و ...) روشی صلح آمیز است؟ آیا جرم تعیین کردن برای روزه خواری روشی مهربانانه است؟ آیا از در غیر مسالمت آمیز با کشورهای دیگر وارد شدن روش صالحین است؟ آیا مدام از دشمن صحبت کردن روش صالحان است؟ کسانی که در روشهای خویش از در مسالمت وارد نشوند ، حکم نابودی خویش را امضاء کرده اند زیرا خدا با آنها نیست.

در مورد امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ما سوء تفاهمهایی پیش آمده است که برای تبیین بیشتر به مثال زیر توجه فرمائید.

تجربه شخصي یکی از دوستان از زبان خودش : چند سال پيش در ماه رمضان يك روز بسيار تشنه بودم و دلم براي آب خنك بيتابي ميكرد. زماني كه وقت افطار شد ، هول شدم و بدون معطلي به طرف پارچ آب يخ حمله كردم. بدون اينكه روزه را با نام خدا افطار كنم ، بدون اينكه به ديگران در سر سفره توجه كنم. بدون اينكه نمازم را به جا آورم. بعد كه از آب سير شدم ، روحم احساس سنگيني ميكرد. انگار كه نفسم چندين رتبه تنزل كرده است. به عينه تنزل روحم را ديدم. همه چيز را ميدانستم ولي نتوانستم خودم را كنترل كنم.در اين حالت يك فكري به نظرم رسيد . تصميم گرفتم كه تا آخر ماه رمضان از آب خنك استفاده نكنم . اين تصميم را براي تنبيه نفسم خودم گرفتم. ابتدا مشكل بود ولي بعد از چند روز عادت كردم و آن عطش زياد به مرور از بين رفت. اما اگر اين كار را تكرار ميكردم و مثلا ميگفتم كه بابا آن همه دستپاچگي به خاطرتشنگي بود ، بعد از مدتي به اين كار عادت ميكردم و بكلي روزه روي من بي تاثير ميشد. بعد از يك ماه ممنوعيت ، تازه احساس كردم كه آن تنزل روح را تا حدي جبران كرده ام.

بله يك جاهايي نفس آدمي سركش و چموش ميشود و به اصطلاح معروف نافرماني ميكند. در اين حالت تنها راه چاره كشتن نفس است. دشمن اصلي آدمي شيطان است. هواي نفس همان وسوسه هاي شياطين است. وقتي يك دشمن بهت گير بده و به هيچ وجه دست بردار نباشد ؛ در اين حالت تنها راه چاره مبارزه است ، مبارزه با هواي نفس. كشتن نفس آخرين چاره است.

[2:54] واذ قال موسى لقومه يقوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم
[2:54] به ياد آوريد که موسي به قوم خود گفت: "اي قوم من، شما با پرستش گوساله به نفس خود ستم کرديد. پس به درگاه خالق خود توبه کنيد و نفس شيطاني خود را بکشيد که اين نزد پروردگارتان براي شما بهتر است." او توبه شما را پذيرفت. اوست آمرزنده، مهربان ترين.

اما بايد توجه شود كه اين تنبيه ها را فقط بايد در مورد نفس خويش اجرا كنيد. اين تنبيه ها را نبايد به ديگران هم اجبار كنيد. هر كسي بايد براي كشتن نفس خويش ، خودش تصميم بگيرد . متاسفانه بعضي از مسلمانان به اسم امر به معروف ونهي از منكر ، به ديگران زور ميگويند و سلايق خويش را به ديگران تحميل ميكنند و اين با اسلام كه دين صلح و آشتي است منافات دارد. ما نبايد سلايق و ايده هاي شخصي خويش را به ديگران تحميل كنيم. هركسي بايد به روش خويش مشكل نفس خويش را تشخيص داده و نفسش را تنبيه كند و اين تنبيه فقط جنبه شخصي دارد. ما نبايد روشهاي تزكيه نفس خويش را به ديگران امر كنيم و آن را به يك قانون تبديل كنيم. زيرا اينجوري نتيجه برعكس ميدهد. باز هم تكرار ميكنم كه ما نبايد روشهاي كشتن نفس خويش را به اسم امر به معروف ونهي از منكر به ديگران تحميل كنيم. مثلا يكي مياد در رمضان آب يخ نمي نوشد و يا اينكه لباس با طرح خاصي را نمي پوشد، در اين حالت اينها احكام ديني نيستند و فقط تجربه هاي شخصي هستند و نبايد به اسم امر به معروف ونهي از منكر ، آن را به ديگران امر ونهي كرد. در واقع شما خودت اگر بتوانيد نفس خويش را كنترل كنيد ، بهترين امر به معروف و نهي از منكر را انجام داده ايد. هركسي بايد خودش شخصا نفس خويش را كنترل و تنبيه كند. در اين مورد نبايد هيچگونه اجباري به اسم دين اعمال شود زيرا در حالت اجبار ديگر آن عمل و تنبيه در مورد نفس كوچكترين اثري ندارد.

در نهایت باید توجه کنیم که مشکل اصلی مسلمانان ایران و سایر کشورهای مسلمان عدم یکتاپرستی است. مسلمانان ایران به بهانه شفاعت و توسل از امام علی و قمر بنی هاشم و ... طلب می کنند و در سختی ها وخوشی ها به آنان توسل می جویند. به این طریق اصل یکتاپرستی را زیر پا می گذارند. خدای متعال مردمان ناسپاس را کمک نمی کند و آنان را در مشکلات تنها می گذارد. قبل ازاینکه وضعیت بحرانی تر شود توصیه می کنم که به طرف خدا برگردید. تا خدا سایه لطف و کرمش را از شما دریغ نکند و شما را تنها نگذارد. اگر شما اصول یکتاپرستی را رعایت نکنید ، خدا هم شما را تنها می گذارد. اگر هم خدا با شما نباشد ، شکست می خورید. سربلندی شما به رعایت همین نکته وابسته است. اگر خدا با شما نباشد ، وضع شما همینی هست که هست و بدتر هم خواهد شد.


از ما گفتن بود
سپاس برای خدای یکتا

خدا بزرگ است

از شر شیطان رانده شده به خدا پناه می برم
بنام خدا بخشنده مهربان

درود بر شما
رمضان مبارک

خدا بزرگ است

یک نویسنده به اسم کریستوفر هیچنز در کتاب خود به اسم "خدا بزرگ نیست" نوشته است که خدا بزرگ نیست و خدا در جهان هیچ کاره است. این نویسنده هم اکنون دچار سرطان و مریضی شده است و برای خود و خبرنگاران توضیح می دهد که سرطان و بیماری او نتیجه دخانیات و الکل بیش از حد بوده است و ربطی به خدا ندارد. او در لحظات آخر عمرش هم دست از انکار خدا بر نمی دارد و برای خود توجیه می کند. او فرصت زیادی برای برگشت به طرف خدا ندارد.
همیشه وجود خدا در پشت صحنه است. همه نیروها از طرف خداست. فقط مومنین وجود خدا و نیروی خدا را در حوادث دنیا درک میکنند. بدون خدا هیچ چیزی اتفاق نمی افتد. خدا اول و آخر است. یعنی خدا همه چیز را از اول آفریده است و همچنین همه چیز را تا آخر کنترل میکند. لحظه به لحظه زندگی ما دست خداست. همه نیروها متعلق به خدایند. بدون خدا نیرویی وجود ندارد. بیست نفر با ایمان به خدا می تواند دویست نفر را شکست دهد. یک نفر با ایمان به خدا می تواند صدها نفر را شکست دهد. زیرا آن بیست نفر تنها نیستند و خدا با آنهاست. اما آن دویست نفر تنهایند وخدا با آنها نیست. هرگروهی خدا با او باشد ، پیروزی با اوست. یک نفر میتواند تمام دنیا را تغییر دهد اگر به خدا تکیه کند و همراه خدا باشد.
[8:65] تو اي پيامبر، مؤمنان را به جنگيدن تشويق كن. اگر بيست نفر از شما ثابت قدم باشند، مي توانند دويست نفر را شكست دهند و صد نفر از شما مي توانند بر هزار نفر از كافران غلبه كنند، زيرا آنها مردمي هستند كه نمي فهمند.

]8:66] اكنون (كه عده زيادي از افراد جديد به شما ملحق شده اند) خدا آن را براي شما آسان تر كرد، زيرا او مي داند كه شما مانند گذشته قوي نيستيد. از اين پس، به خواست خدا صد نفر مؤمن ثابت قدم مي توانند دويست نفر را شكست دهند و هزار نفر از شما مي توانند بر دو هزار نفر غلبه كنند. خدا با كساني است كه صبورانه استقامت مي ورزند.

مسلمانان در حال حاضر مشغول انجام اعمال شیطانی هستند. آنان سنگسار را اختراع کرده اند . تنها منبع دین اسلام قرآن است که از سنگسار حرفی نمی زند. آنان هزاران اعمال ضد قرآنی دیگر هم انجام می دهند. به همین خاطر تنهایند و خدا آنان را تنها گذاشته است . هیچ پیروزیی برای آنان متصور نیست. این وعده خداست . کسانی که خدا با آنهاست ، آرامش دارند اما کسانی که کتابهای حدیث و سنت دارند ، تنهایند و به همین خاطر آرامش ندارند . هفت نفر از یاران غار (در سوره کهف داستانش آمده است) توانستند امپراتوری روم را شکست دهند زیرا خدا با آنها بود. اما میلیونها مسلمان نمی توانند یک نفر را شکست دهند زیرا تنهایند و به علت اختراع کتب حدیث از خدا دور شده اند و خدا آنان را تنها گذاشته است.
برخلاف گفته کریستوفر هیچنز "خدا بزرگ است" البته خدا فقط مومنین را یاری می کند و غیر مومنین را به حال خود ویلان می کند و به آنان کمک نمی کند. به همین خاطر در نظر غیر مومنین خدا بزرگ نیست زیرا آنها تنهایند و خدا یاریشان نمی کند. زیرا آنها به خدا تکیه ندارند. آنها کتاب می نویسند که مردم برایشان کف بزنند و آنها را تشویق کنند. آنها جهت انجام کار نیک کتاب نمی نویسند. خدا بزرگ است و تمام نیروها متعلق به اوست و بدون خدا هیچ پیروزیی متصور نیست. هر پیروزی و هر پیشرفتی از طرف خداست.






Sunday, January 03, 2010

سابميترها (مسلمانان اصلي ادامه دهنده راه پيامبران الهي)

بنام خدا بخشنده مهربان

سابميترها (مسلمانان اصلي ادامه دهنده راه پيامبران الهي)

به علت سوء تفاهمها و سوء استفاده هايي كه از كلمه سابميتر مي شود مجبور شدم كه مطالبي را جهت روشن ساختن اذهان بنويسم. سابميتر در انگليسي ( submitter ) يعني مسلمان يا تسليم شده و سابميژن ( submission ) يعني اسلام يا تسليم. سابميتر يك فرقه نيست بلكه همان دين اسلام است. دين اسلامي كه تمام پيامبران پيرو آن بوده اند و آن را تبليغ مي كرده اند از جمله ابراهيم ، موسي ، عيسي و محمد.

[10:84] وقال موسى يقوم ان كنتم ءامنتم بالله فعليه توكلوا ان كنتم مسلمين

[10:84] موسي گفت: "اي قوم من، اگر شما واقعا به خدا ايمان آورده ايد، پس به او اعتماد كنيد، اگر حقيقتا از تسليم شدگان هستيد."

براي اولين بار لفظ اسلام و مسلمان به زبان انگليسي به كار برده شد. اين جوري بهتر بود. زيرا معناي واقعي اسلام و مسلمان را بهتر مشخص ميكند. اسلام از ريشه سلم است. سلم يعني صلح ، آشتي. اسلام دين صلح و آشتي است. اين به آن خاطر است كه در ذهن اديان ديگر مسلماناني كه به حكم اسلام بيگناهان را به قتل مي رسانند ، از مسلمانان واقعي متمايز شوند. اينجوري چهره واقعي اسلام به دنيا نشان داده خواهد شد. وعده و اراده خداي باريتعالي بر اين قرار گرفته است كه كليه فرقه هاي مسلمان سنتي به زودي از بين خواهند رفت و اسلام واقعي در تمام دنيا حكمفرما خواهد بود. به جز عده معدودي كه مجبورند فقط در معبدهاي خويش اعمال شرك آميز خويش را زمزمه كنند ؛ كار اينها با خداست.

مسلمانان سنتي وقتي متوجه شدند كه بسياري از ايده هاي مذهبيشان غلط است و براساس قرآن نيست ؛ از شدت حسادت سابميتر را يك فرقه به حساب آوردند. تسليم شدگان يا به قول فرقه هاي مذهبي مسلمانان سنتي ، سابميترها ؛ فقط به قرآن و معجزه قرآن تكيه كردند. معجزه رياضي نوزده ديد جديدي به دين داد. از يك طرف فرقه هاي مسلمان نميتوانستند دست از عقايد مادرزادي بردارند ، به همين خاطر حسادت ورزيدند و براي مسلمانان واقعي اسم فرقه را انتخاب كردند. به قول معروف كسي كه مريضي خطرناكي دارد ، دوست دارد كه به ديگران هم سرايت كند. مسلمانان سنتي خود مي دانند كه فرقه اند و خود بهتر مي دانند كه چه بلايي بر سر اسلام آورده اند ، به همين خاطر با فرقه خواندن مسلمانان واقعي ، خواستند يك كمي دل خويش را تسكين دهند. فقط مخلصين قادر به پذيرش اسلام با ديد جديد هستند. دلبستگي به دين آبا و اجدادي بزرگترين دشمن بشريت بوده و هست.

اما شيطان بيكار ننشست و بين مسلمانان فقط قرآني هم فاصله انداخته است. بطوريكه تعدادي از آنان معجزات رياضي قرآن را تمام و كمال قبول ندارند و تعداد نمازها را به سه نماز تقليل داده اند. اما ماه هميشه پشت ابر نمي ماند. زيرا حيله هاي شيطان زياد دوام نمي آورد و رو مي شود. در اينجا تعدادي از نظرات اصلي مسلمانان اصلي (سابميترها) را كه براساس قرآن و معجزه نوزده است مي آورم.

1- تنها منبع هدايت قرآن است و حديث و سنت باطل است.

2- كمك خواستن از مردگان شامل پيامبران و مقدسين و صالحين شرك است.

3- شفاعتي در قيامت (به آن معنايي كه بين شيعه وسني مطرح است) وجود ندارد و فقط يك افسانه است.

4- معجزه رياضي نوزده تمام و كمال پذيرفته بايد شود.

5- دو آيه آخر سوره توبه ، نوزده سال بعد از مرگ پيامبر محمد اضافه شد.

6- حرف مقطعه نون در سوره القلم بايد به صورت "نون" باشد نه "ن".

7- بسطة در آيه 7:69 بايد با سين باشد نه صاد. (و چندين غلط املايي ديگر در مورد الف هم تصحيح شده است)

8- بعد از اسامي پيامبران و مقدسين صلوات فرستاده نمي شود (به معنايي كه شيعه و سني مطرح مي كنند) و علامت (ص) بعد از اسم مقدسين در كتابها نوشته نمي شود. سابميترها برخلاف شيعه و سني بيشتر براي خدا لقب به كار مي برند. مثلا هميشه ميگويند خداي مهربان ، خداي توانا ، خداي متعال و ... اما براي پيامبران مي گويند پيامبر محمد ، پيامبر موسي ؛ بدون صلوات فرستادن. آنها بيشتر به خدا اهميت مي دهند ، بيشتر خدا را در نظر دارند.

9- شهادتين (در اصل در زمان پيامبر محمد يك شهادت بود) نزد سابميترها يك جمله است (اشهد ان لا اله الا الله).

10- در نمازهاي خويش اسم احدالناسي را ذكر نمي كنند به جز خدا ؛ چون برخلاف شيعه و سني معتقدند كه خدا فرموده است "اقم الصلوة لذكري"

11- سابميرتها معتقدند كه : آن چيز و يا آنكس كه در طول روز و در افكار و بحثها و مجالس بيشترين تقدس را نزد شما دارد خداي شماست.

12- پيامبر محمد بي سواد نبود و با دستهاي خويش قرآن را نگاشت.

13- سابميترها معتقدند كه در عبادت و نيايش واسطه ها خدا را به حاشيه ميرانند و بنابراين در عبادت و نيايش واسطه اي وجود ندارد.

14- معتقدند كه مسلمانان سنتي با واسطه قراردادن پيامبر محمد در نيايش و اختراع كتب حديث او را پرستش ميكنند.

15- مشخص نمودن طريقه به صليب كشيده شدن پيامبر عيسي.

16- نا اميد شدن از رحمت خدا و روي آوردن به غير خدا ، مخصوص كافرين است.

17- در ايده مسلمانان سنتي پيامبر محمد رحيم تر از خداست با توجه به ايده شفاعتي كه مطرح مي كنند.

18- گفتار شرك آميز در تمام زواياي زندگي مردم رخنه كرده است. متاسفانه اكثر مردمي كه فكر ميكنند مسلمانند ، به جهنم مي روند.

19- کسانی که مردم در کنار خدا میخوانند از دعاهای آنها غافلند و اين حيله شيطان سياس است براي دور كردن مردم از خدا.

20- مجسمه ها در زمان پيامبر فقط يك تكه سنگ نبودند بلكه يك الهه بودند.

21- افتخار بندگان خدا در قيامت اين است كه در دنيا به خدا اهميت مي داده اند.

22- وظيفه پيامبر محمد مشخص بود و هست. وظيفه او ابلاغ و تبليغ پيام بود.

23- موقعیت خدا را به مقدسین ندهید.

24- دعا هم نوعي عبادت است.

25- چرا ما به اين دنيا آمده ايم؟ ما به كجا ميرويم؟ ما چطوري بايد زندگي كنيم؟

26- بهشت دو طبقه است . بهشت زيرين و بهشت برين. در بهشت برين خورشيد وجود ندارد اما در بهشت زيرين وجود دارد. اختلافات بسيارى بين بهشت برين و بهشت زيرين است. از لحاظ تمثيلى در بهشت برين، آب به آزادى جريان دارد (۵۵:۵۰)، در حالى که در بهشت زيرين آب را بايد بوسيله تلمبه بالا کشيد (۵۵:۶۶). از لحاظ تمثيلى، همسران پاک فورا ً به همسرانشان در بهشت برين ملحق ميشوند(۵۵:۵۶)، در حالى که ساکنين بهشت زيرين بايد خودشان بروند و همسرانشان را بياورند (۵۵:۷۲).

27- كساني كه زير چهل سالگي بميرند به بهشت زيرين خواهند رفت.

28- اين دنيا عرصه و سلطنت موقتي شيطان است.

29- زنان بايد در زمان حيض و نفاس هم نمازشان را به جا آورند.

30- تكليف جنگهاي صدر اسلام (كه باعث تفرقه زيادي شده است) مانند جنگ علي و معاويه و قيام حسين بن علي با استفاده از معجزه رياضي قرآن مشخص شد.

31- در تمام اديان آسماني و فرقه هاي مختلف مسلمان واقعي (بدون در نظر گرفتن فرقه مادرزادي) وجود دارد. بنابراين مسيحي مسلمان ، يهودي مسلمان ، شيعه مسلمان ، سني مسلمان و بودايي مسلمان داريم.

32- زكات خيلي مهم است و يك چهلم در آمد را بايد به عنوان زكات به نيازمندان و فقرا پرداخت كرد.

33- پرداخت زكات بايد در زمان بدست آوردنش انجام شود ، نه در پايان هر سال مالي.

34- پوشيدن روسري براي زنان اجباري نيست و براساس عرف آن جامعه ميتواند انتخاب كند. اما سينه هاي خويش را بايد بپوشاند و لباسهاي بلند بپوشد.

35-فقط چهار نوع گوشت حرام است و بقيه حلال است و استفاده از ساير گوشتها بستگي به عرف و بهداشت و سليقه دارد. خداي مهربان هر حيواني را براي كاري خلق نموده است. مثلا اسب و خر و قاطر را براي باربري و سواري و تجمل آفريده است (16:5-6-7-8 و 6:143-144) و سگ براي نگهباني و حراست از گله خلق شده است (18:18) و گاو و گوسفند و شتر براي شيردهي و گوشت دهي خلق شده اند. پيروى از هر گونه حرامى که در قرآن ذکر نشده، معادل بت پرستى است (۱۵۲-۶:۱۴۲).

چهار نوع گوشت حرام :

1- مردار، 2- خون جارى،3- گوشت خوک، بخاطر آلودگى آن، ۴- گوشتى که از روى کفر به غير از خدا هديه شده باشد.

36 – سوره حمد در نماز حتما بايد به زبان عربي باشد زيرا اين نقطه اشتراك بين تمام زبانهاست. تعداد حرف باء و ميم در سوره حمد نوزده است. اين دو حرف تنها حرفهايي هستند كه در تلفظ آنان از لب استفاده مي شود و زبان به كار برده نمي شود. به همين خاطر تلفظ اين دو حرف در تمام زبانهاي دنيا مثل هم است و اين خود نقطه وحدت و اشتراك تمام مردم دنياست. زماني كه اسلام دين جهاني بشود ( و ان شاء الله خواهد شد ) اين نكات نقطه اشتراك تمام اديان است در نماز خواندن.

37 – پيامبر محمد آخرين نبي بود ، اما آخرين رسول نبود. و همچنين قرآن آخرين كتاب آسماني است.

38 – فرقه هاي بهائي و قادياني حيله شيطان بودند براي خراب كردن پيام خدا.

39 – ابراهيم بنيانگذار اسلام بوده است و نماز و روزه و زكات و حج از او به ما ارث رسيده است و همه بايد در اين چهار منسك و شعار متحد و همصدا باشند.

40- حج را ميتوان در چهار ماه حرام انجام داد. اما مسلمانان سنتي آن را به يك ماه محدود كرده اند و اين خود مشكلات زيادي را بوجود آورده است. از جمله جمعيت زياد و در نتيجه از حالت معنوي خارج شدن حج.

41 – روزه را نبايد در اذان مغرب افطار كرد بلكه بايد تا غروب كامل آفتاب (شروع كامل شب) ادامه داد.

42- حج منحرف شده است : متأسفانه اغلب زوار مسلمان امروزى چنين رسم کرده اند که به زيارت آرامگاه محمد هم ميروند و در آنجا مرتکب قبيح ترين اعمال بت پرستى ميشوند، و اينچنين حج خود را باطل ميکنند. قرآن مکرراً از "مسجد مقدس" صحبت ميکند، در حالى که مسلمانان امروزى درباره "دو مسجد مقدس" صحبت ميکنند! مسلمانان با قرار دادن آرامگاه محمد بعنوان "مسجد مقدس" ديگر، مرتکب بت پرستى آشکارى شده اند! اين سرپيچى کفر آميزى است از قرآن.

43- نماز خواندن، زکات دادن، روزه گرفتن در ماه رمضان، و حج، بعلاوه مزاياى گرانبهاى روحانى، مزاياى جسمانى و اقتصادى فراوانى به همراه دارند.

44- زکات بايد با دقت حساب شود، و بطور مداوم هر وقت در آمدى دريافت کرديم، داده شود. ماليتهاى دولت بايد کسر شود، اما نه مخارج ديگر مانند بدهکارى ها، قسط ها، و مخارج زندگى. اگر شخصى آدم فقيرى نميشناسد، ميتواند زکات را به مسجد، يا مؤسسات خيريه اى که هدف اصلى آنها کمک به فقرا باشد، بدهد. کمک هاى مالى به مساجد يا بيمارستانها يا مؤسسات بعنوان زکات بحساب نمى آيد. زكات را بايد بترتيب به والدين، خويشاوندان، يتيمان، فقرا، و مسافران بيگانه، بدهيم (۲:۲۱۵). بخاطر دادن زکات، هيچ کس گرسنه و بدون جا و مکان نخواهد بود

45- هر نمازى از زمان خودش تا وقتى که وقت نماز بعدى ميشود، قابل قبول است. اگر در زمان تعيين شده خوانده نشود، فرصتى است از دست رفته که نميتوان آنرا جبران کرد؛ فقط شخص ميتواند توبه کند و طلب بخشش کند. پنچ نماز شامل ۲، ۴، ۴، ۳، و ۴ رکعت، به همين ترتيب هستند.

46- اثبات اين که نماز از قبل بواسطه ابراهيم تأسيس شده بود در آيات ۸:۳۵، ۹:۵۴، ۱۶:۱۲۳، و ۲۱:۷۳ آمده است. اين مهمترين وظيقه در اسلام (تسليم) آنقدر تغيير شکل پيدا کرده که براى اکثر مسلمانان نمازها بصورت آداب بت پرستى در آمده اند. اگر چه قرآن دستور ميدهد که نمازها بايد فقط به تنها خدا اختصاص داده شوند (۲۰:۱۴؛ ۴۵، ۳۹:۳)، مسلمانان امروزى اصرار دارند که اسم "محمد و خانواده اش" و "ابراهيم و خانواده اش" را هم در خلال نامزشان بکار ببرند. اين کار نماز را باطل و بيهوده ميکند (۳۹:۶۵).

47- بر خلاف عقيده عمومى، دستهاى دزد نبايد قطع گردد. خدا را شکر ميکنيم براى مهربانى فراوانش و معجزه رياضى قرآنش که حالا متوجه شده ايم که دستهاى دزد بايد علامت گذارى شود.

48- در "حديت و سنت" کفر آميز آمده است که زنا کارى را که ازدواج کرده بوده، تا پاى مرگ سنگسار کنيد. اين قانون خدا نيست. همانطور که در آيه ۲۴:۲ ذکر گرديده است، مجازات زناکار، شلاق زدن در حضور عموم است؛ صد ضربه شلاق نمادين. مجازات اساسى، فشار اجتماعى و رسوا کردن مجرم است. با شلاق زدن در ملاء عام، اين هدف عملى ميشود.

49- بهشت از قبل وجود داشته است و آدم و حوا تا زمانى که هنوز بيگناه بودند در آنجا ميزيستند (۲:۳۵).

50- جهنم هنوز خلق نشده است. در روز قضاوت خلق خواهد شد (۸۹:۲۳ و ۶۹:۲۷ )

51- کتابهاى آسمانى تنها خلقت خدا نيستند که با انشاء رياضى بر پايه ۱۹ قرار گرفته اند. به طور مثال : خورشيد، ماه، و زمين هر ۱۹ سال يک بار بر روى يک خط قرار ميگيرند و مثالهاي فراوان ديگر در طبيعت كه براساس نوزده خلق شده اند.

52- روش اقتصادى خدا بر پايه گردش مدام دارايى، منع ربا خوارى و تشويق سرمايه گذارى بارآور بنا شده است. اقتصاد غير سازنده مانند قمار، بخت آزمايى و بهره هاى وامي منع شده است (۷-۲:۲۷۵؛۵۹:۷).

53- تعدد زوجات در قرآن اجازه داده شده است، اما تحت شرايطى بسيار سخت. هر گونه سوء استفاده از اين اجازه الهى عذاب سنگينى ببار مى آورد. بنابراين، اگر چه تعدد زوجات از طرف خدا اجازه داده شده است، خوب است پيش از آنکه بگوييم تعدد زوجات اجازه داده شده است، شرايط خود را دقيقا ً بررسى کنيم. تعدد زوجات بايد درد و محروميت را تسکين دهد نه اينکه باعث درد و محروميت شود. اگر خانواده جديد جوانى تشکيل داده ايد، مسلما ً تعدد زوجات سوء استفاده است. تعدد زوجات جهت جانشين ساختن زنى جوان تر، سوء استفاده از قانون خدا است (۴:۱۹).

54- روز آخر شدن دنيا نزديك است و در سال 2280 ميلادي انجام خواهد پذيرفت.

55- قرآن كامل است (6:19, 38, 114, 115; 50:45).

56- اسلام براساس دو چيز است:

1- قرآن

2- نمازه – زكات – روزه – حج از طريق ابراهيم به ما ارث رسيده است.

57- خوشبختي واقعي در تسليم شدن به خداست.

سجده

آيا سجده به غير خدا جايز است؟ و اصلا سجده به چه معناست؟ آيا يعقوب و برادران يوسف ، يوسف را سجده كردند؟ آيا خدا به ما دستور داده است كه در مقابل غير خدا سجده كنيم؟ براي جواب به سوالات بالا لازم است كه مفهوم كلي سجده را از خود قرآن بياموزيم. قرآن كتاب كاملي است و طي آياتش ما را در درك مفهوم سجده راهنمايي ميكند. يكي از سوره هاي قرآن اسمش سجده است. پس بهتر است كه مفهوم سجده را در خود اين سوره جستجو كنيم. اتفاقا يكي از آيات اين سوره مفهوم واقعي سجده را مشخص ميكند.

[32:15] انما يؤمن بءايتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجدا وسبحوا بحمد ربهم وهم لا يستكبرون

[32:15] تنها مردمي كه حقيقتا به آيات ما ايمان دارند، كساني هستند كه با شنيدن آنها به سجده مي افتند. آنها بدون هيچ تكبري پروردگارشان را تجليل و ستايش مي كنند.

خداي مهربان در آيه بالايي سجده كردن را به نشانه هاي الهي نسبت داده است ( تنها مردمي كه حقيقتا به نشانه هاي ما ايمان دارند، كساني هستند كه با شنيدن آنها به سجده مي افتند ) . در همين آيه مشخص مي شود كه سجده بخاطر خضوع و تسليم شدن در مقابل نشانه هاي خداست. سجده بخاطر نشانه هاي خداست. مثلا ساحران كه معجزه موسي را مشاهده كردند خودبخود به سجده افتادند. آنها براي موسي سجده نكردند بلكه در مقابل معجزه موسي به سجده افتادند. خضوع و خشوع و تسليم شدن سجده مي آورد ، سجده براي خدا. مومنان در مقابل نشانه ها و آيات خدا خودبخود خضوع و خشوع و تسليم مي شوند. به همين خاطر بعد از سجده كردن ساحران گفتند كه : "ما به پروردگار هارون و موسي ايمان آورديم."

[20:70] فالقي السحرة سجدا قالوا ءامنا برب هرون وموسى

[20:70] شعبده بازان به سجده افتادند و گفتند: "ما به پروردگار هارون و موسي ايمان آورديم."

زماني كه آدم اسماء را به فرشتگان گفت ، فرشتگان به امر خدا سجده كردند. آنها بخاطر آدم سجده كردند زيرا آدم چيزي را گفته بود كه تعجب فرشتگان را برانگيخت و اين خود نشانه اي بود از نشانه هاي خدا .عبارت "اسجدوا لآدم" را بهتر است به "سجده بخاطر آدم" ترجمه كنيم نه "سجده آدم" . (آيات 2:30 تا 2:34)

البته در اينجا سجده كردن براي آدم به معناي خدمت كردن به اوست. زيرا ملائك موظف شدند كه به بني آدم خدمت كنند ( با بارش باران و وزش باد و ياري مومنين و ...). اما شيطان به خاطر آدم سجده نكرد و به جاي خدمت به بني آدم ، خيانت را انتخاب كرد.

تا اينجا متوجه شديم كه سجده يعني خضوع و خشوع و تسليم شدن در مقابل نشانه ها و آيه هاي خدا. حتي كل موجودات و جمادت دائم خدا را سجده ميكنند . سجده آنها مثل سجده ما نيست (و لله يسجد من في السموت و الارض). در اينجا سجده كردن به معناي تسليم بودن در مقابل دستورات خداست.

در جاي ديگري از قرآن يعقوب و برادران يوسف بخاطر يوسف به سجده افتادند. يوسف در بچگي خواب ديده بود كه خورشيد و ماه و يازده ستاره به خاطر او سجده ميكنند. اين يك نشانه و آيت بود از طرف خدا. اما برادارن يوسف در آن شك كردند و آن را مسخره كردند و نهايتا به علت حسادت آن را زير پا گذاشتند. اما خداي قادر متعال خواب را اجرا كرد. برادران يوسف زماني كه به مصر رفتند و موقعيت يوسف را ديدند ، متوجه شدند كه خواب يوسف يك واقعيت بوده است . معجزه يوسف خواب بود. خواب براي او يك نشانه و آيت بود. به همين خاطر حتي يعقوب (كه يك پيامبر بود و از نظر سن و سال از يوسف بسيار بزرگتر بود) در مقابل اين نشانه الهي سجده كرد. در واقع آنها به يوسف سجده نكردند. بلكه در مقابل محقق شدن معجزه خواب يوسف ناخودآگاه به سجده افتادند (مثل سجده ساحران به خاطر تسليم شدن در مقابل معجزه عصاي موسي).

[12:100] ورفع ابويه على العرش وخروا له سجدا وقال يابت هذا تاويل رءيي من قبل قد جعلها ربي حقا وقد احسن بي اذ اخرجني من السجن وجاء بكم من البدو من بعد ان نزغ الشيطن بيني وبين اخوتي ان ربي لطيف لما يشاء انه هو العليم الحكيم

[12:100] او والدين خود را بر تخت نشاند. آنها جلوي او سجده كردند. او گفت: "اي پدر من، اين است تعبير خوابي که در گذشته ديدم. پروردگار من آن را تحقق بخشيده است. او مرا مورد لطف قرار داده است، مرا از زندان رهايي داد و شما را پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم جدايي انداخته بود، از بيابان به اينجا آورد. پروردگار من نسبت به خر کس که بخواهد، سرشار از محبت است. اوست دانا، حکيم ترين."

در آيه بالايي يوسف بلافاصله بعد از اينكه يعقوب و برادرانش در مقابل نشانه خدا تسليم شدند ، ميگويد : "اي پدر من، اين است تعبير خوابي که در گذشته ديدم. پروردگار من آن را تحقق بخشيده است. او مرا مورد لطف قرار داده است، مرا از زندان رهايي داد و شما را پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم جدايي انداخته بود، از بيابان به اينجا آورد". يوسف در نهايت كار خدا را شكر ميكند و اين نشان ميدهد كه سجده به خاطر نشانه و آيت يوسف بوده است. نشانه و آيت هم از طرف خداست.

خداي قادر متعال سجده به مخلوق را جايز نميداند. اما سجده كردن بخاطر تحقق يافتن نشانه ها و آيات الهي مشكلي ندارد. زيرا سجده كردن در مقابل آيات و نشانه هاي الهي يعني سجده در مقابل خدا. به همين خاطر خدا ميفرمايد.

[41:37] ومن ءايته اليل والنهار والشمس والقمر لا تسجدوا للشمس ولا للقمر واسجدوا لله الذي خلقهن ان كنتم اياه تعبدون

[41:37] در ميان مدرك هاي او شب و روز و خورشيد و ماه است. در مقابل خورشيد و ماه سجده نكنيد؛ در مقابل خدا سجده كنيد كه آنها را آفريد، اگر واقعا تنها او را پرستش مي كنيد.

يعني سجده به يوسف غلط است. اما سجده به خاطر تحقق يافتن نشانه و آيت الهي (خواب يوسف) غلط نيست. سجده به موسي غلط است ، اما سجده در مقابل پيروز شدن عصا (نشانه خدا) بر سحر ساحران غلط نيست. پس :

سجده كردن در واقع يعني خضوع و خشوع و تسليم در مقابل امر و نشانه خدا.

تمام سجده هايي كه در قرآن ذكر شده است در انجام ظاهري يكي نيستند ؛ مثلا سجده ستاره و درختان (55:6) با سجده انسانها فرق ميكند. مثلا سجده فرشتگان بخاطر آدم مثل به خاك افتادن ما نيست. بلكه به معناي خدمت كردن است. بايد بدانيم كه تمام سجده ها براي خداست ( وأن المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا ). خداي مهربان در آيه 29 سوره فتح مي فرمايد كه : " سيماهم في وجوههم من أثر السجود ". اثر سجود به معناي جاي فيزيكي سجده كردن نيست بلكه كسي كه در مقابل نشانه ها و آيات خدا خاضع و خاشع باشد ، اثر سجده بر سيماي او هويداست و خودبخود مشخص است كه او آدم خاشع و متواضعي است.

ملائكه از اول آدم را قبول نداشتند. اما وقتي آدم نشانه و آيت خدا (اسماء) را به ملائك نشان داد ، ملائك سجده كردند. اين نشان ميدهد كه ملائك در مقابل امر و نشانه خدا مطيع و خاشع بودند. پس در كل داريم :

سجده كردن در واقع يعني خضوع و خشوع و تسليم در مقابل امر و نشانه هاي خدا.

سجده كردن لزوما به معناي به خاك افتادن نيست . كسي كه در مقابل امر و نشانه خدا خاضع و خاشع باشد ممكن است كه به خاك بيفتد و يا ممكن است كه از نظر ذهني تسليم شود و از نظر ذهني سجده كند. سجده يعني فراموش كردن منيت و تسليم شدن در مقابل امر خدا. شيطان گفت من از آدم بالاترم و در مقابل خداي خويش تسليم نشد. در واقع شيطان به خاطر منيت در مقابل آدم سجده نكرد.

سجده كردن رو به كعبه :

ما رو به كعبه سجده ميكنيم نه اينكه كعبه را سجده كنيم. كعبه فقط يك نشانه و آيت است ، نشانه خدا. چون كه خدا را نمي شود ديد و همچنين خداي قادر متعال منزه است از صفات فيزيكي ؛ بنابراين نميتوان مكان مشخصي را براي خدا در نظر گرفت. به همين خاطر خداي قادر متعال يك مكان مشخص و نمادين در روي كره زمين براي خويش مشخص كرده است ، كه همه بايد رو به آنجا سجده كنند و روبه آنجا نماز بخوانند و آن را طواف كنند. كعبه به خودي خود مقدس نيست. يعني مقدس بودن كعبه ازلي و ابدي نيست. قبل از كعبه خدا مسجدالاقصي را مكان نمادين خويش تعيين كرده بود ، پس مقدس بودن كعبه به خاطر خداست. كعبه يك جاي نمادين است براي خدا ، براي متحد كردن مسلمانان سراسر جهان. اگر يك روز خدا كعبه را تغيير ميداد و يك جاي ديگر را انتخاب ميكرد ، ميبايست همه رو به آن جاي جديد نماز بخوانند و رو به آن جا سجده كنند و آن جا را طواف كنند. خداي قادر متعال در زمان پيامبر محمد كعبه را از مسجد الاقصي به مسجد الحرام تغيير داد. خيلي ها اعتراض كردند. اما خدا مي خواست آنان را آزمايش كند. زيرا مسجدالحرام و مسجد الاقصي به خودي خود چيزي نيستند. بلكه اين امر خداست كه مهمه. خدا با تغيير قبله خواست آنان را آزمايش كند. آيا مسلمانان كعبه را ميخواهند به خاطر خود كعبه؟ يا اينكه كعبه را ميخواهند به خاطر امر خدا؟ اين آزمايش خيلي مهم است.

[2:143] وكذلك جعلنكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيدا وما جعلنا القبلة التي كنت عليها الا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب على عقبيه وان كانت لكبيرة الا على الذين هدى الله وما كان الله ليضيع ايمنكم ان الله بالناس لرءوف رحيم

[2:143] اين چنين شما را جامعه اي بي طرف قرار داديم، تا بر مردم شاهد باشيد و رسول بر شما شاهد باشد. ما جهت اصلي قبله را فقط به اين منظور تغيير داديم که معلوم شود چه کساني بي چون و چرا از رسول پيروي مي کنند و چه کساني روي پاشنه خود عقبگرد مي کنند. آن آزمايشي بود دشوار، ولي نه براي آنان که خدا هدايتشان کرده است. خدا هرگز عبادات شما را تباه نمي گرداند. خدا نسبت به مردم رئوف است، مهربان ترين.

تعيين خانه براي خدا ، كار خود خداست. يعني كسي ديگر حق ندارد كه براي خدا خانه تعيين كند و دوروبر آن طواف كند. زيرا اين جزو شعائر خداست و قرآن آخرين كتاب آسماني است. اما با كمال تاسف خيلي ها براي خويش مقبره هاي مقدسين خويش را مثل كعبه زيارت ميكنند و آن را طواف ميكنند.

وهابيت

در بعضي گفتمانها كه بعضي نكات يكتاپرستي مينويسم من را متهم به وهابيت ميكنند غافل از اينكه وهابيت خود پيرو چشم و گوش بسته احاديث هستند و در پيروي از احاديث و سنتها رتبه اول را دارند. در واقع وهابيون عقايد شرك آلودي دارند و فقط فكر مي كنند كه يكتاپرستند. معمولا مسلمانان سنتي به چندين گروه تقسيم مي شوند.

1- گروهي كه صفات خدا را به پيامبران و مقدسين نسبت ميدهند مثل گروههايي از شيعه و سني :

متاسفانه خيلي از مسلمانان صفات خدايي را به مقدسين خويش ميدهند. مثلا ميگويند كه مقدسينشان بعد از مرگ درخواستهاي آنها را مي شنوند و آن را به خدا مي رسانند. اين درحالي است كه فقط خدا همه جا حي و حاضر است. فقط خداست كه صداي همه را مي شنود.

2- گروهي كه صفات انسان را به خدا نسبت مي دهند مثل گروههايي از وهابيت.

اما مساله به اينجا ختم نمي شود ؛ بلكه گروهي ديگر صفات مخلوق را به خدا مي دهند. مثلا ميگويند (حتي حديث دارند) كه : خدا دست و پا دارد ؛ خدا هر شب جمعه بر پشت بام خانه ها مي آيد ؛ خدا گريه ميكند و ...

خداي قادر متعال منزه است از اين شركيات

شيطان سركش

خواندن مدعو غيبي شرك است. اين يك اصل است كه از آيات قرآني متوجه مي شويم. خداي توانا در خيلي از موارد از وسايل براي اموراتش استفاده ميكند . به عنوان مثال بوسيله پيامبر مردم را به راه راست راهنمايي مي كند. بوسيله فرشتگان باران مي باراند. بوسيله فرشتگان مي ميراند. بوسيله فرشتگان با پيامبران ارتباط برقرار كرد و بوسيله فرشته وحي بر پيامبران كتاب نازل كرد. اما با كمال تاسف خيلي از مردم بعد از مرگ پيامبران آنان را بت قرار داده اند و از آنان به جاي خدا كمك مي خواهند. از مقدسين خويش شفاي بچه مي خواهند. در خوشي ها و سختي ها از مقدسين خويش تقاضاي نجات و كمك مي كنند. خداي توانا در آيات مختلف به اين مشكل اشاره فرموده است.

[46:5] ومن اضل ممن يدعوا من دون الله من لا يستجيب له الى يوم القيمة وهم عن دعائهم غفلون

[46:5] کيست گمراه تر از آنان که معبوداني را در کنار خدا مي خوانند که آنها تا روز رستاخيز نتوانند پاسخشان دهند، و آنان از عبادات آنها به کلي بي خبرند؟

همانطور كه در آيه بالايي مي بينيد ، کساني که به جاي خدا خوانده مي شوند بکلي از درخواستها بي خبرند. و اين مهمترين دليل براي نخواندن غير خداست. زيرا درخواست كمك از كسي كه صداي ما را نمي شنود ، به معناي سراب است. علاوه بر آنكه حتي اگر هم بشنود ، باز هم كاري نمي تواند انجام دهد. مثلا پيامبر محمد وظيفه اش ابلاغ و راهنمايي مردم بود. اما شفاي بچه وظيفه او نبود. پس چه قبل از مرگ و چه بعد از مرگ نميتوان شفاي بچه از او خواست و اگر هم از او خواسته شود باز درخواست بيهوده اي است. حتي بعد از مرگ نميتواند وظيفه اصلي خويش (ابلاغ پيام و راهنمايي مردم) را هم اجابت كند زيرا او مرده است و از اين دنيا بي خبر است. به همين خاطر خداي مهربان مي فرمايد:

[7:194] ان الذين تدعون من دون الله عباد امثالكم فادعوهم فليستجيبوا لكم ان كنتم صدقين

[7:194] معبودانى كه در كنار خدا مى خوانيد، مخلوقاتى مانند شما هستند. برويد و آنها را صدا كنيد؛ بگذاريد به شما پاسخ دهند، اگر حق با شماست.

قوم موسي از موسي مي پرسند كه مشخصات گاو چي بايد باشد كه داستانش در سوره بقره ذكر شده است. در اين حالت چون موسي زنده است ، قومش از موسي درخواست مي كنند . موسي مدعو غيبي نيست زيرا زنده است و بين مردم خويش است و ميتواند صداي آنها را بشنود و به آنها جواب دهد. هر چند كه درخواستهاي بني اسرائيل اكثرا بيخود و اضافي بود.

[2:67] واذ قال موسى لقومه ان الله يامركم ان تذبحوا بقرة قالوا اتتخذنا هزوا قال اعوذ بالله ان اكون من الجهلين

[2:67] موسي به قوم خود گفت: "خدا به شما فرمان مي دهد که ماده گاوي را قرباني کنيد." گفتند: "آيا ما را به تمسخر مي گيري؟" گفت: "خدا نكند که مانند نادانان رفتار کنم."

[2:68] قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ما هي قال انه يقول انها بقرة لا فارض ولا بكر عوان بين ذلك فافعلوا ما تؤمرون

[2:68] آنها گفتند: "از پروردگارت بخواه تا به ما نشان دهد کدامين را." گفت: "او مي گويد که آن ماده گاو نه چندان پير است و نه چندان جوان؛ ميانسال است. اکنون، به دستوري که داده شد، عمل کنيد."

سه فرشته پيش ابراهيم مي آيند ، ابراهيم در مورد عذاب قوم لوط از آنها سوال و جواب مي خواهد. در اين حالت فرشتگان مدعو غيبي نيستند و بنابراين درخواست و سوال ابراهيم از آنها غلط نيست زيرا فرشتگان فرستادگان خدايند و غير از فرامين خدا چيز ديگري اجرا نمي كنند.

شيطان از اين حيله در طول تاريخ بسيار بهره برده است. زيرا پيامبران و مقدسين بعد از مرگ از اين دنيا بي خبرند و توانايي دفاع از خود را ندارند. پس شيطان دست بكار مي شود و مردم را سر كار مي گذارد. مردم از مقدسين مرده درخواست مي كنند. در حالي كه كاملا بيهوده است و به نوعي ناسپاسي و ناشكري است. زيرا خداي توانا را كنار گذاشته و دنبال سراب رفته اند. خداي توانا از رگ گردن به ما نزديكتر است ، بنابراين خدا مدعو غيبي نيست زيرا او حتي نيات باطني ما را ميفهمد. نه فقط مال ما ، بلكه مال كل دنيا را. به اين طريق خدا نزديكترين است به انسان. واقعا حيف نيست خداي بزرگ مهربان را كنار گذاشته و رو به غير خدا آورده ايد.

كلا در آسمان طبقه يك (كه به عنوان تبعيد گاه از آن ياد مي شود زيرا گناهكاراني مثل انسانها و جنها به آن هبوط كردند) ، دو نوع نيرو وجود دارد . نيروهاي خدا و نيروهاي شيطاني. اجنه كافر و مشرك نيروهاي شيطاني هستند و ملائك نيروهاي خدا هستند. نيروهاي خدا به موجوديت انسان خدمت مي كنند. زيرا خداي توانا از همان ابتداي خلقت بني آدم ، از ملائك خواست كه به آدم خدمت كنند (طبق 2:30 سجده كردن به معناي خدمت كردن و كمك كردن است) . نيروهاي شيطاني از اين امر خدا سرباز زدند و مخالفت كردند. ملائك خدمتهاي مختلفي به بني آدم مي كنند . خدمتهاي عمومي همچون بارش باران و نزول وحي و ... و خدمتهاي خاص مثل ياري مومنين. اما نيروهاي شيطاني تصميم گرفتند كه به بني آدم خدمت نكنند و به همين خاطر مورد غضب خدا قرار گرفتند و خدا آنان را از رحمت خويش محروم كرد. شيطان از خدا فرصت خواست تا روز قيامت به روش خويش به بني آدم خدمت كند ( در اصل خيانت كند ) ، خدا هم طبق آزمايشي كه طراحي كرده بود ، اين فرصت را به نيروهاي شيطاني داد. نيروهاي شيطاني و نيروهاي خدا ديده نمي شوند. اما واقعا وجود دارند. اجنه شب و روز مشغول وسوسه و انحراف ما هستند و ملائك هم در بارش باران و امورات ديگر به ما كمك مي كنند و حتي بعضي ملائك خاصتا مومنين را ياري مي دهند(8:9).

[8:9] اذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم اني ممدكم بالف من الملئكة مردفين

[8:9] هنگامي كه براي نجات خود به پروردگارتان التماس مي كرديد، او به شما جواب داد: "من با هزار ملك كه از پي يكديگر مي آيند، شما را حمايت مي كنم."

بايد توجه كنيم كه در آسمان طبقه اول ( برخلاف شش آسمان ديگر ) علاوه بر ملائك ، نيروهاي شيطاني هم وجود دارند. مشركين زمان پيامبر از ملائك مجسمه ساخته بودند و حتي از آنها كمك مي خواستند و حتي خداي مهربان در روز قيامت به فرشتگان خواهد گفت : "آيا اين مردم شما را ميپرستيدند؟". فرشتگان در جواب خواهند گفت: نه خير خداي مهربان ، آنها جنها را پرستش مي كردند و اكثرشان به آن ايمان داشتند. آيات را ملاحظه كنيد:

[34:40] ويوم يحشرهم جميعا ثم يقول للملئكة اهؤلاء اياكم كانوا يعبدون

[34:40] در روزي كه او همه آنها را احضار كند، به فرشتگان خواهد گفت: "آيا اين مردم شما را مي پرستيدند؟"

[34:41] قالوا سبحنك انت ولينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مؤمنون

[34:41] آنها جواب خواهند داد: "تجليل تو را. تو مولا و سرور ما هستي، نه آنها. درعوض، آنها جن ها را پرستش مي كردند؛ اكثرشان به آن ايمان داشتند."

دقيقا به همين خاطر است كه ما نبايد از مدعو غيبي به جز خدا كمك بخواهيم و نبايد از مدعو غيبي غير از خدا سوال و جواب خواست زيرا مدعو غيبي بر همه چيز احاطه ندارد و فقط خداست كه بر همه چيز احاطه دارد. پيامبر محمد تا زماني كه زنده بود ، مي توانستيم پيشش برويم و از او سوال و جواب بپرسيم. اما همينكه مرد ، ديگر از ما بي اطلاع است و جنها دست بكار مي شوند و مردم را به چاه گمراهي ميكشانند. مردمي كه از مقدسين كمك ميخواهند ، بدون اينكه متوجه باشند ، دعاهايشان بيفايده است و بدون اينكه متوجه باشند با شياطين طرف شده اند. زيرا درخواستهاي آنان بوسيله شياطين شنيده مي شود و شياطين هم با القاء خوشي هاي لحظه اي آنان را به اين درخواستها معتاد مي كنند.

[4:117] ان يدعون من دونه الا انثا وان يدعون الا شيطنا مريدا

[4:117] آنها حتي در كنار او خدايان مؤنث را مى خوانند؛ درواقع، آنها فقط شيطاني سركش را پرستش مى كنند.

تا بعد از مدتي چندين شيطان بر او مسلط مي شوند و او را به چاه گمراهي و فساد مي كشانند. زيرا اين عده از مردم از ياد خدا سرباز زده اند. خدا از رگ گردن به آنها نزديكتر است ، اما آنها از مقدسين خويش درخواست مي كنند. خداي مهربان قول داده است كه شياطين را بر اين نوع مردم مسلط كند.

[43:36] ومن يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطنا فهو له قرين

[43:36] هر كس ياد بخشنده ترين را ناديده بگيرد، ما براي او شيطاني تعيين مي كنيم تا همزاد دائمي او باشد.*

بله هركي به جاي خدا ، مقدسين خويش را ذكر كند و صفات خدايي به مقدسين خويش بدهد ، خداي مهربان شيطان سركشي را همنشين هميشگي او خواهد كرد. دقيقا به همين خاطر است كه اين عده از مردم نميتوانند هوي و هوسهاي خويش را كنترل كنند و مدام مشغول اختراع كلك شرعي هستند. اين عده از مردم به هيچ وجه قابل اعتماد نيستند زيرا يك شيطان سركش هميشه همراه آنان هست. اين عده از مردم براي كنترل هوي و هوس خويش مجبور به ابداع روشهاي غلط عرفاني مي شوند و از يك چاه در يك چاه ديگر خواهند افتاد. عده اي وجود شيطان سركش را در وجود خويش به عينه احساس مي كنند و به همين خاطر فكر و ذهن خويش را در اختيار بزرگان و رهبران خويش قرار مي دهند تا كه بلكه با فرمانبرداري محض از آنان ، از دست اين شيطان سركش رهايي يابند. بندگان مخلص خدا وجودشان آرام است. اما بندگان غير مخلص خدا ، دائما در حال بت عوض كردن هستند. از يكي كه جواب نگرفتند ، روبه يكي ديگر مي آورند.