Counters

Thursday, August 26, 2010

دین و سیاست؟

از شر شیطان رانده شده به خدا پناه می برم
بنام خدا بخشنده مهربان

دین و سیاست؟

یکی از دوستان به من ایمیل فرستاد و نظر من را راجع به دین و سیاست و ارتباط این دو در اسلام جویا شد. حقیقتا من زیاد دوست ندارم وارد سیاست شوم ولی جهت روشنگری سریع مطالبی برای او نوشتم که با اندکی تغییرات همینجا هم درج می کنم. این فقط برداشت شخصی من است از رابطه دین و سیاست.

این روزها واژه های دین و سیاست ، دین از سیاست جدا نیست ، دین از سیاست جداست ، دین ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست و ... زیاد رواج دارد. اما از نظر من هیچکدام از این عبارات درست نیست و نشان از یک سوء تفاهم است.
زمانی که دین در یک جامعه گسترش پیدا کند ، خودبخود افراد آن جامعه بر اساس آن دین بزرگ می شوند و فکر آنان متمایل به آن دین می شود و در نتیجه در کارهای روزمره خود آن دین را دخالت می دهند. نمود عملی دین اجرا شده ، یعنی سیاست. پس افراد یک جامعه ناخود آگاه دین خویش را در تصمیم گیریهای خویش تاثیر می دهند و این یعنی سیاست. هر مکتب ایدئولوژیک مرام خویش را در تصمیم گیریهایش تاثیر می دهد. به این طریق بخواهیم نخواهیم سیاستهای اتخاذ شده براساس تفکرات از پیش تعیین شده است. به یک مثال توجه کنید:
یک نویسنده به اسم کریستوفر هیچنز در کتاب خود به اسم "خدا بزرگ نیست" نوشته است که خدا بزرگ نیست و خدا در جهان هیچ کاره است. این نویسنده هم اکنون دچار سرطان و مریضی شده است و برای خود و خبرنگاران توضیح می دهد که سرطان و بیماری او نتیجه دخانیات و الکل بیش از حد بوده است و ربطی به خدا ندارد. او در لحظات آخر عمرش هم دست از انکار خدا بر نمی دارد و برای خود توجیه می کند.همانطور که می بینید این نویسنده تمام حرفهایش را براساس ایدئولوژی خودش می زند بطوریکه حتی در لحظات آخر عمرش هم دست از انکار خدا بر نمی دارد و سعی می کند که بیماریش را به چیزی غیر از خدا نسبت دهد. به این طریق او برای خودش یک سیاست برگزیده است که از تفکرات او نشات می گیرد. حتی افراد بی دین هم برای خود یک ایدئولوژی دارند که براساس آن زندگی می کنند.

برای یک رئیس جمهور و یا یک حزب هم چنین چیزی صدق میکند . در کل سیاست نتیجه طبیعی اجرای دین عمل شده در آن جامعه است. اما یک نکته ای در اینجا حائز اهمیت است و آن هم این است که اگر دین غلط باشد چی می شود؟ اگر افراد یک جامعه دینشان براساس خدا نباشد و در آن خرافات رواج پیدا کرده باشد ، خودبخود سیاست اتخاذ شده گروه حاکم براساس دین غلط خواهد بود و در نتیجه سیاست غلطی اجرا خواهد شد. سیاست غلط بعد از مدتی اعتراض روشنفکران را در پی خواهد داشت . طبقه حاکم خود می داند که سیاستهای نقد شده ریشه اش به دین بر میگردد و اگر این سیاستها حذف شود ، یعنی ایدئولوژیشان کنار گذاشته شده است . به همین خاطر طبقه حاکم جوابی ندارد و منتقدین را سرکوب میکند و برای استحکام کار ، طبقه حاکم روز بروز نیروی بیشتری فراهم می کند تا در سرکوب منتقدین کم نیاورد .به همین علت ، سرکوب منتقدین کم کم به دیکتاتوری بدل میشود و دیکتاتوری هم نهایتش نابودی است. پس :

دین غلط توسعه یافته --> سیاست اتخاذ شده غلط --> شورش منتقدین برعلیه سیاست غلط (نه لزوما خود دین) --> سرکوب منتقدین از طرف طبقه حاکم --> افزایش نیروی حاکم برای مقابله با منتقدین سیاستها --> دیکتاتوری

در این بین بعضی از منتقدین فقط سیاستها را نقد کنند و بعضی ها هم خود دین را. عده دومی فکر میکنند که اشکال از خود دین است. به همین خاطر کلا بر علیه آن دین جبهه گیری می کنند. اما گروه اولی کاری به دین ندارند و فقط سیاستها را نقد می کنند. باید عرض شود که هر دو گروه اشتباه می کنند. دین نباید رد شود بلکه باید خرافات و شرکیات آن زدوده شود و سیاست هم باید نقد شود. پس در کل همه چیز به ایدئولوژیهای طبقه حاکم بر میگردد. به همین خاطر تمام پیامبران در طول تاریخ برای اصلاح جامعه دست روی دین گذاشتند و آمدند تا که خرافات را از آن بزدایند. برای توجیه بیشتر به یک مثال توجه کنید:

مشرکین زمان پیامبر دین داشتند و خود را پیرو پیامبر ابراهیم می دانستند. حتی مراسم حج داشتند. نماز و روزه به روش خویش برپا میکردند. ایدئولوژیهای مخصوص خویش را داشتند. یهو یکی به اسم محمد پیدا شد و مجسمه های مقدسین را منکر شد و مردم را به سمت خدای واحد دعوت کرد. در این حالت افراد کم کم جذب حرفهای محمد شدند. مشرکین احساس کردند که سیاستهای آنان در خطر است.زیرا با قبول حرفهای محمد ، دیگر کسی برای بتها هدیه نمی آورد. به همین خاطر پیامبر محمد و سایر منتقدین را آزار و اذیت کردند و عده ای از آنان را به حبشه و مدینه فراری دادند. عده ای دیگر را مثل بلال و یاسر و سمیه را اذیت و شهید کردند. تمام این کارها برای دفاع از سیاستشان بود. زیرا پیامبر محمد دست روی نقطه ای از دین گذاشته بود که تمام سیاست مشرکین را به هم می ریخت. به همین دلیل مشرکین نقد را برنتابیدند.البته نهایتش به نابودی و شکست مشرکین ختم شد. همانطور که دیدید سیاست نتیجه دین آن جامعه است . دین که درست شود و طبقه حاکم یکتاپرست شوند ، خودبخود سیاست هم به دین نزدیکتر است. به همین خاطر تمام پیامبران جهت اصلاح جامعه دست روی یکتاپرستی می گذاشتند.

هیتلر اصول غلطی را انتخاب کرده بود . او فکر میکرد که نژاد ژرمن از همه نژادهای دنیا پاکتر وبهتر است. این ایده ایدئولوژی او بود. به همین خاطر به ملتهای دیگر حمله کرد و به طوری جدی این را حق خود می دانست. سیاست تجاوز را در پیش گرفته بود و این سیاست نتیجه ایدئولوژی او بود.

دین غلط ضررش بیشتر از بی دینی است. زیرا سیاستهای دین غلط جامعه را خیلی سریع به نابودی می کشاند. جامعه ای که براساس دین درست و اصول انسانی بنا شده باشد ، کمتر دچار مشکل دیکتاتورگرایی میشود. در خیلی از کشورهای دنیا ، کشتن و دستگیری انسانها بخاطر نقد و نوشتن کار ناپسندیده ای است. حتی ممکن است که بعضی از این جوامع مسیحی باشند. اما این اصلشان درست است. به همین خاطر در این زمینه مشکلات کمتری دارند. اما متاسفانه در جوامع مسلمان براساس دین غلطی که جا افتاده است ، نقد و نوشتار جایگاه چندانی ندارد. زیرا دین غلط جاافتاده میگوید که کسی حق ندارد بر علیه سیاست حاکم چیزی بنویسد. همه می دانیم که سنگسار که در قرآن وجود ندارد و حکمی کاملا غیر اسلامی است. اما همه می بینیم که سنگسار در میان ملل مسلمان به عنوان حکم اسلام پذیرفته شده است . این حکم چون دستور خدا نیست. قاعدتا و فطرتا شورش منتقدین را در تمام دنیا بر می انگیزد. به همین خاطر خیلی ها به خاطر حکم غیر قرآنی سنگسار دین پاک اسلام را رد می کنند.
بعضی از حکومتها نقد سیاستها را به عنوان مبارزه با دین تلقی می کنند و به همین خاطر منتقدین را سرکوب می کنند. این طبقه از حکام حتی برای خود تقدس قائلند. زیرا خود را دین و یا جزئی از دین به حساب می آورند. غافل از اینکه شاید شیطان آنان را فریفته است و دارند دین غلط را اجرا می کنند. حتی اگر دین هم نقد شود نباید منتقدین سرکوب شوند. زیرا خدا خودش می فرماید که لا اکراه فی الدین. اگر دین اسلام از طرف خدا باشد ، برای اثبات حقانیتش نیازی به اجبار نیست. اسلام دین صلح و آشتی و سلم است. بدون نیاز به هیچگونه درگیریی وارد قلبها خواهد شد.

مسلمین قرون اول هجری ابتدا به قرآن چسبیده بودند به همین خاطر پیشرفتهای زیادی کردند و در علوم روز سرآمد همه شدند . اما بعد از مدتی که کتب حدیث و سنت اختراع شد ، تمام معادلات به هم خورد. زیرا در ابتدا دین قرآنی اجرا می شد و در نتیجه عملکرد افراد جامعه به خدا نزدیکتر بود. اما با اختراع حدیث و سنت ، عملکرد مسلمانان تغییر کرد و عقب ماندگی را برای آنان به ارمغان آورد.
عبارت " سیاست ماعین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست " یک سوء تفاهم بزرگ است. سیاست یعنی عملکرد افراد جامعه براساس دین پذیرفته شده. اگر افراد جامعه درست نباشند و یا خرافات در دین نفوذ کرده باشد ؛ خودبخود سیاست هم غلط است. در این حالت چنین جمله ای فقط توجیه کننده اعمال خلاف قرآن و انسانیت است. خدای قادر متعال کتاب روشن و واضحی برای هدایت ما انسانها فرستاده است . کسی که براساس این کتاب عمل کند و حدیث و سنت را رد کند ، سیاستهایش هم اصح خواهد بود . در کتاب خدا حرفی از سنگسار زده نشده است. اما در حدیث و سنت به آن امر شده است. کدام را باور کنیم؟ آیا همین یک نکته نشان نمی دهد که کتب حدیث از طرف خدا نیست و ساخته پرداخته شیطان است؟
با گسترش اینترنت جهان به سمت یکی شدن می رود و در نتیجه بعضی سیاستها جهانی است و اتخاذ سیاست غلط فقط بوسیله منتقدین آن کشور نقد نمی شود ، بلکه تمام دنیا آن را نقد می کنند. دیگر مرزبندی بین کشورها از بین رفته است و اینترنت این مرزها را درهم نوردیده است.

تنها راه نجات خداپرستی است. ای هموطنان ایرانی به سمت خدای واحد برگردید و در دعاهای خویش فقط خدا را بخوانید. بدون هیچ واسطه ای فقط خدا را بخوانید و از خدا بخواهید که شما را از دست سیاستهای غلط نجات دهد. باور کنید فقط خدا می تواند ما را نجات دهد. خدا قدرتش را دارد. فقط کافی است که از ته دل و بدون هیچگونه واسطه ایی از او بخواهیم. این را صمیمانه به شما می گویم. برترین قدرتها ، بهترین سیاستمدارها ، تمام قهرمانان دنیا هم نمی توانند کاری برای ما انجام دهند مادام که ما خودمان مستقیما از خدای واحد نخواهیم. از همین امروز می توانید دعاها و نیایشهای خویش را به فقط خدا اختصاص دهید و مقدسین را دخالت ندهید.

خدای متعال را سپاس


Tuesday, August 17, 2010

آزادی در دین

از شر شیطان رانده شده به خدا پناه می برم
بنام خدا بخشنده مهربان

درود بر شما
رمضان مبارک

آزادی در دین

خدای قادر متعال از زمانی که انسان را آفرید ، او را آزاد آفرید. آزادی بهترین هدیه ای است که یک انسان می تواند داشته باشد. به همین خاطر خدای متعال می فرماید که "لا اکراه فی الدین" . یعنی در دین اجباری وجود ندارد. خدا دو راهی را نشان انسان داده است (اما شاکرا و اما کفورا) . حال نوبت انسان است که بخواهد کدامین را انتخاب کند. در انتخاب هیچگونه اجباری نیست. اما متاسفانه در میان مسلمانان این مورد به یک معضل تبدیل شده است. به اسم امر به معروف و نهی از منکر ، روزه گرفتن را به دیگران اجبار می کنند. کارمندان را مجبور می کنند که حتما چادر بپوشند ، آنان را مجبور می کنند که آستین کوتاه نپوشند. نماز نمایشی برگزار می کنند و ... بد تر از همه اینکه تمام این اعمال به اسم اسلام انجام می پذیرد. اجبار در دین نتیجه عکس می دهد. فهمیدن این مورد خیلی مشکل نیست. آیا نماز زورکی نفس شما را تزکیه می دهد یا نمازی که با دلخواه و بدون اجبار آن را به جا می آورید؟ وقتی که موقعیت یک کارمند براساس نماز خواندن او تعیین میشود ، یعنی اینکه نماز به نان ربط داده می شود و این خود نوعی اجبار است. این تاکتیک غیر اسلامی ضررهای زیادی به بار می آورد. از جمله این که نماز را از چشم همه می اندازد. دوم اینکه مفهوم اصلی دین از بین می رود. قبول دین اجباری تاثیری در روح و روان آدمی ندارد. هدف از دین تزکیه نفس است. مهمترین عامل در تزکیه نفس این است که اعمال عبادی با دلخواه و تصمیم فرد انجام پذیرد. یعنی فرد باید بدون هیچگونه دلهره ای بتواند انتخاب کند. بدون تاثیر دادن نان و مقام شغلی در آن. در این حالت است روح فرد تزکیه پیدا می کند و می تواند نفس را تزکیه دهد. اما در صورتی که نماز به نان و مقام ربط داده شود ، در این حالت کوچکترین تاثیری در تزکیه نفس ندارد. و می شود پهلوان پنبه! به همین خاطر است که در حال حاضر در جامعه ما نماز معیار درستی برای تشخیص خوب و بد نیست. در عوض نمازی که به نان و مقام ربط داده شود ، فرد با سر به چاه ریاکاری و دین فروشی سقوط می کند. زن فرعون در دربار فرعون خدا پرست است و از خدا تقاضای کمک می کند و نماز ارتباطی برای خدا به جا می آورد . اما تعداد زیادی از افراد جامعه ما نماز ارتباطی را برای تثبیت شغل خویش به جا می آورند. آیا این دو فرد ، این دو نماز ، این دو ارتباط یکسانند؟ یکی از نزدیکان و اقوام فرعون جرات می کند و مردم را به راه راست دعوت می کند و از جان خود نمی ترسد ، اما یکی دیگر مردم را به دین درباری دعوت می کند ، آیا این دو یکسانند. هر دو دعوت می کنند ، اما آیا این دو دعوت یکسانند ، آیا به مقدار مساوی پاداش می گیرند؟ اسلام یعنی دین صلح و آشتی. صلح و آشتی با همه . با خود ، با همسایه ، با همکار ، با همسر ، با فرزندان ، با جامعه و با ملل دیگر. پیامبر محمد کسی را به زور مسلمان نکرد. شما حتی یک آیه هم نمی توانید پیدا کنید که پیامبر به زور کسی را به پذیرش اسلام وادار کرده باشد. تمام جنگهایی هم که در زمان او پیش آمد ، فقط برای دفاع از خود بوده است زیرا مشرکین اموال و دارائیهای مسلمانان را تاراج کرده بودند و آنان را از خانه و کاشانه خویش رانده بودند و به زور می خواستند که آنان به دین قبلی برگردند (9:13). مسلمانان در ابتدا کسی را مجبور به اسلام آوردن نکردند. بلکه این مشرکین بودند که به زور از مسلمانان اعتراف می گرفتند و می خواستند که به دین قبلی (شرک) برگردند (مثل بلال و یاسر و سمیه و...). دردین اسلام به خاطر عقیده کسی را محاکمه نمی کنند. اما اگر فرد مشرک به جان و مال مردم قصد تجاوز داشت و قصد داشت به مردم آزار برساند ؛ در این حالت مطابق قانون و شرع قرآن (نه حدیث و سنت که ضد قرآنند) امر به معروف و نهی از منکر می شود. اگر فرد با ایمان باشد از قصد خویش توبه می کند و اگر هم مرتکب گناه شد ، محاکمه می شود مطابق قرآن. در این حالت فرد به خاطر کاری که کرده است محاکمه می شود نه به خاطر عقیده اش. زیرا عقیده آزاد است طبق وعده خدا (لا اکراه فی الدین). خدای قادر متعال بزرگتر از آن است که در آزمایش زندگی عقیده را بر انسان تحمیل کند. اما حکم قصاص مربوط به کاری است که فرد مرتکب شده است نه به خاطر عقیده و مرام. قصاص هم باید دقیقا مطابق آن چیزی باشد که خدا در قرآن فرموده است. خدای قادر متعال برای فرد زناکار صد ضربه شلاق نمادین در نظر گرفته است (با بودن چهار شاهد) نه کم نه زیاد. اما با کمال تاسف مسلمانان سنگسار را هم به آن اضافه کرده اند. سنگسار حکمی غیر قرآنی است و در قرآن حتی به آن اشاره هم نشده است. مگر ممکن است که حکم به این مهمی و با این درجه حساسیت در قرآن نیامده باشد؟ آیا این از حکمت خدا به دور نیست؟ زیرا این حکم با جان افراد مرتبط است . کسی به جز خداو قانون خدا حق ندارد که جان افراد را بگیرد. جان گرفتن بازی کامپیوتری نیست. سنگسار حکمی است که از خرافات یهود به مسلمانان ارث رسیده است و به وسیله یهود در اسلام تزریق شده است. برای اطلاعات بیشتر می توانید در این مورد تحقیق کنید تا به اصل ماجرا پی ببرید.
زمانی که پیامبر مکه را فتح کرد و وارد آن شد. احدی از مشرکین را مجبور به پذیرش اسلام نکرد. بلکه این خود مشرکین بودند که بعدا با دلخواه خود مسلمان شدند و در اسلام ذوب شدند. اجباری در کار نبوده است. اما پیامبر در جنگها یک انفاقی برای مسلمانان در نظر گرفت و آن هم این بود که: مسلمانانی که بوسیله مشرکین از خانه و شهر خویش رانده شده بودند و اموال خویش را تاراج شده دیدند و ... در این حالت برای احقاق حق خویش در جنگ بدر به کاروان مشرکین (که اموال تاراج شده مسلمانان را داشتند به شام میبردند تا بفروشند) حمله کردند و در این حالت مسلمانان کاملا حق داشتند جنگ کنند. با این حال هر کدام از مشرکین که در حالت جنگ اسلام و صلح اعلام میکرد و دست از شرک می کشید ، کسی حق نداشت که او را بکشد و گناه او را می بخشیدند. به همین خاطر پیامبر محمد گفت که هر کی اسلام بیاورد در امان است. اما متاسفانه عده ای از مسلمانان با همین استناد فکر می کنند که پیامبر محمد به خاطر مسلمان کردن مشرکین با آنان جنگیده است. کسی که چنین عقیده ای داشته باشد ، کوچکترین شناختی از دین اسلام ندارد. مگر ممکن است که پیامبر محمد برخلاف آیه قرآن (لا اکراه فی الدین) عمل کرده باشد؟ به همین خاطر کشور منحرفی همچون عربستان پرچم کشورش را با عبارت لا اله الا الله و یک شمشیر تکشیل داده است. این خود نشان می دهد که آنان هیچگونه بهره ای از دین اسلام ندارند. ارتباط اسلام و شمشیر همانی بود که در بالا عرض شد. حتی کسی که از دین اسلام برگردد و دین اسلام را هم رد کند ، نباید محاکمه و مجازات شود . دین مثل سیاست نیست که حزب و گروهبازی داشته باشد. دین مثل سیاست کثیف نیست. بنابراین حربه های سیاسی نباید در مورد دین به کار برده شود. خدا واضح و صراحتا فرموده است که در دین اجباری نیست. فقط مشرکین چنین قانونی را نقض می کنند. مثل بلال و یاسر و سمیه که برای ترک عقیده خویش مجازات شدند.
یکی از دوستهای من معلم است . می گفت که یک روز یکی از دانش آموزان بلند شد و گفت که من از این به بعد مسلمان نیستم و مسیحی هستم ؛ زیرا مسیحیت دین مهربانتری است. معلم هم در جواب داشن آموز روش خوبی به کار برد و اصل ماجرای اجبار دین در اسلام را برایش توضیح داد. و بعد رو به دانش آموز کرد و گفت که عزیزم: تو می توانی هر دینی داشته باشی و در انتخابت کاملا آزادی. اما باید توجه کنید که پیامبر مسیح هم خودش یک مسلمان بوده است و تمام ادیان صرف نظر از اسامی ، یکی بوده اند. تمام احکامی که تو در قرآن به آنها اعتراض داری ، در تورات هم وجود دارد ، اما تو اطلاع نداری.

در قرآن بارها در مورد رسولان عبارت بلاغ مبین به کار برده شده است. این یعنی کار رسولان فقط ابلاغ روشن و واضح پیام بوده است و لاغیر. یعنی اجبار کار رسولان نبوده است. رسولان فقط پیام را می گفته اند و دیگر قبول و یا رد آن به خود خدا واگذار می شده است. حساب مسلمانان اسمی را نباید به اسم خدا تمام کرد. همیشه حکومتهای دروغین به اسم خدا مردم را اجبار می کردند. صدام می گفت که من سردار قادسیه ام و زمانی هم که اعدام شد یک قرآن در دستش گرفته بود. فرعون به اسم دین بر مردم حکومت می کرد. فرعون می گفت که من "را" هستم. یعنی مالک روی زمین. فرعون معتقد بود که دو مالک وجود دارد یکی در زمین و یکی در آسمان. فرعون معتقد بود که او مالک مطلقه روی زمین است و اختیار رعیتهایش (حتی عقایدشان) را دارد . کسی جرات نمی کرد بدون اجازه فرعون دین عوض کند زیرا دین تحت مالکیت او بود. تفتیش عقاید و مالکیت دین از خصوصیات حکومتهای دیکتاتوری است. خدا منزه است از اجبار در دین. جادوگران در زمان موسی که دین عوض کردند ، با تهدید فرعون مواجه شدند. فرعون به آنها گفت که : یعنی شما بدون اجازه من دین پدری خویش را عوض می کنید؟ همانطور که می بینید فرعون به دین معتقد بوده است و از این که جادوگران به دین موسی ایمان آوردند ، ناراحت بود.

دینی که از طریق زور و اجبار (حتی دین درست و صحیح ) به خورد مردم داده شود ، نتیجه عکس داده است. می توانید آن را در طول تاریخ مشاهده کنید. زیرا دین اجباری روان و نفس آدمیان را نادیده می گیرد و در نتیجه عده ای بدون نفس پاک ادعای آن دین را می کنند و کنترل آن دین را برعهده می گیرند و در نتیجه بعد از مدتی شیطان در آنان رخنه کرده و وجهه آن دین را خراب می کند.

سیل در پاکستان میلیونها نفر را آواره می کند و در افغانستان و عراق روزی نیست که دهها نفر کشته و زخمی نشوند. در ایران مشکلات اقتصادی و گرد و غبار و هزار مشکل دیگر به مردم فشار آورده است. آیا اینها عذاب نیست؟ آیا اینها نشان نمی دهد که مسلمانان خاور میانه از اسلام اصل کلی فاصله دارند. آیا این نشان نمی دهد که مسلمانان خاورمیانه با خدا نیستند و خدا با آنها نیست. بیست نفر با ایمان به خدا می تواند دویست نفر را شکست دهد. یک نفر با ایمان به خدا می تواند صدها نفر را شکست دهد. زیرا آن بیست نفر تنها نیستند و خدا با آنهاست. اما آن دویست نفر تنهایند وخدا با آنها نیست. هرگروهی خدا با او باشد ، پیروزی با اوست. یک نفر میتواند تمام دنیا را تغییر دهد اگر به خدا تکیه کند و همراه خدا باشد. اما چرا مسلمانان خاورمیانه در خیلی چیزها عقب مانده اند. آیا این نشان نمی دهد که خدا با آنها نیست. بله واقعا خدا در حال حاضر با مسلمانان نیست.
تمام قدرتها متعلق به خداست . خدا خودش وعده داده است که صالحین را وارث زمین خواهد کرد. صالحین یعنی کسانی که در صلح و آشتی با دیگران به سر می برند. با صلح و آشتی و مسالمت می توان بر قلبها تاثیر گذاشت و از سنگ آب جاری ساخت. با صلح و آشتی میتوان بدترین آدمها را رام کرد. با صلح و آشتی می توان بدترین کشورها را رام کرد. کسی که مدام از دشمن و توطئه صحبت میکند آیا در صلح به سر می برد؟ خدا با صالحین است. آیا تفتیش عقاید روشی مهربان و صلح آمیز است؟ آیا اجبار در دین (اجبار در نماز و روزه و ...) روشی صلح آمیز است؟ آیا جرم تعیین کردن برای روزه خواری روشی مهربانانه است؟ آیا از در غیر مسالمت آمیز با کشورهای دیگر وارد شدن روش صالحین است؟ آیا مدام از دشمن صحبت کردن روش صالحان است؟ کسانی که در روشهای خویش از در مسالمت وارد نشوند ، حکم نابودی خویش را امضاء کرده اند زیرا خدا با آنها نیست.

در مورد امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ما سوء تفاهمهایی پیش آمده است که برای تبیین بیشتر به مثال زیر توجه فرمائید.

تجربه شخصي یکی از دوستان از زبان خودش : چند سال پيش در ماه رمضان يك روز بسيار تشنه بودم و دلم براي آب خنك بيتابي ميكرد. زماني كه وقت افطار شد ، هول شدم و بدون معطلي به طرف پارچ آب يخ حمله كردم. بدون اينكه روزه را با نام خدا افطار كنم ، بدون اينكه به ديگران در سر سفره توجه كنم. بدون اينكه نمازم را به جا آورم. بعد كه از آب سير شدم ، روحم احساس سنگيني ميكرد. انگار كه نفسم چندين رتبه تنزل كرده است. به عينه تنزل روحم را ديدم. همه چيز را ميدانستم ولي نتوانستم خودم را كنترل كنم.در اين حالت يك فكري به نظرم رسيد . تصميم گرفتم كه تا آخر ماه رمضان از آب خنك استفاده نكنم . اين تصميم را براي تنبيه نفسم خودم گرفتم. ابتدا مشكل بود ولي بعد از چند روز عادت كردم و آن عطش زياد به مرور از بين رفت. اما اگر اين كار را تكرار ميكردم و مثلا ميگفتم كه بابا آن همه دستپاچگي به خاطرتشنگي بود ، بعد از مدتي به اين كار عادت ميكردم و بكلي روزه روي من بي تاثير ميشد. بعد از يك ماه ممنوعيت ، تازه احساس كردم كه آن تنزل روح را تا حدي جبران كرده ام.

بله يك جاهايي نفس آدمي سركش و چموش ميشود و به اصطلاح معروف نافرماني ميكند. در اين حالت تنها راه چاره كشتن نفس است. دشمن اصلي آدمي شيطان است. هواي نفس همان وسوسه هاي شياطين است. وقتي يك دشمن بهت گير بده و به هيچ وجه دست بردار نباشد ؛ در اين حالت تنها راه چاره مبارزه است ، مبارزه با هواي نفس. كشتن نفس آخرين چاره است.

[2:54] واذ قال موسى لقومه يقوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم
[2:54] به ياد آوريد که موسي به قوم خود گفت: "اي قوم من، شما با پرستش گوساله به نفس خود ستم کرديد. پس به درگاه خالق خود توبه کنيد و نفس شيطاني خود را بکشيد که اين نزد پروردگارتان براي شما بهتر است." او توبه شما را پذيرفت. اوست آمرزنده، مهربان ترين.

اما بايد توجه شود كه اين تنبيه ها را فقط بايد در مورد نفس خويش اجرا كنيد. اين تنبيه ها را نبايد به ديگران هم اجبار كنيد. هر كسي بايد براي كشتن نفس خويش ، خودش تصميم بگيرد . متاسفانه بعضي از مسلمانان به اسم امر به معروف ونهي از منكر ، به ديگران زور ميگويند و سلايق خويش را به ديگران تحميل ميكنند و اين با اسلام كه دين صلح و آشتي است منافات دارد. ما نبايد سلايق و ايده هاي شخصي خويش را به ديگران تحميل كنيم. هركسي بايد به روش خويش مشكل نفس خويش را تشخيص داده و نفسش را تنبيه كند و اين تنبيه فقط جنبه شخصي دارد. ما نبايد روشهاي تزكيه نفس خويش را به ديگران امر كنيم و آن را به يك قانون تبديل كنيم. زيرا اينجوري نتيجه برعكس ميدهد. باز هم تكرار ميكنم كه ما نبايد روشهاي كشتن نفس خويش را به اسم امر به معروف ونهي از منكر به ديگران تحميل كنيم. مثلا يكي مياد در رمضان آب يخ نمي نوشد و يا اينكه لباس با طرح خاصي را نمي پوشد، در اين حالت اينها احكام ديني نيستند و فقط تجربه هاي شخصي هستند و نبايد به اسم امر به معروف ونهي از منكر ، آن را به ديگران امر ونهي كرد. در واقع شما خودت اگر بتوانيد نفس خويش را كنترل كنيد ، بهترين امر به معروف و نهي از منكر را انجام داده ايد. هركسي بايد خودش شخصا نفس خويش را كنترل و تنبيه كند. در اين مورد نبايد هيچگونه اجباري به اسم دين اعمال شود زيرا در حالت اجبار ديگر آن عمل و تنبيه در مورد نفس كوچكترين اثري ندارد.

در نهایت باید توجه کنیم که مشکل اصلی مسلمانان ایران و سایر کشورهای مسلمان عدم یکتاپرستی است. مسلمانان ایران به بهانه شفاعت و توسل از امام علی و قمر بنی هاشم و ... طلب می کنند و در سختی ها وخوشی ها به آنان توسل می جویند. به این طریق اصل یکتاپرستی را زیر پا می گذارند. خدای متعال مردمان ناسپاس را کمک نمی کند و آنان را در مشکلات تنها می گذارد. قبل ازاینکه وضعیت بحرانی تر شود توصیه می کنم که به طرف خدا برگردید. تا خدا سایه لطف و کرمش را از شما دریغ نکند و شما را تنها نگذارد. اگر شما اصول یکتاپرستی را رعایت نکنید ، خدا هم شما را تنها می گذارد. اگر هم خدا با شما نباشد ، شکست می خورید. سربلندی شما به رعایت همین نکته وابسته است. اگر خدا با شما نباشد ، وضع شما همینی هست که هست و بدتر هم خواهد شد.


از ما گفتن بود
سپاس برای خدای یکتا

خدا بزرگ است

از شر شیطان رانده شده به خدا پناه می برم
بنام خدا بخشنده مهربان

درود بر شما
رمضان مبارک

خدا بزرگ است

یک نویسنده به اسم کریستوفر هیچنز در کتاب خود به اسم "خدا بزرگ نیست" نوشته است که خدا بزرگ نیست و خدا در جهان هیچ کاره است. این نویسنده هم اکنون دچار سرطان و مریضی شده است و برای خود و خبرنگاران توضیح می دهد که سرطان و بیماری او نتیجه دخانیات و الکل بیش از حد بوده است و ربطی به خدا ندارد. او در لحظات آخر عمرش هم دست از انکار خدا بر نمی دارد و برای خود توجیه می کند. او فرصت زیادی برای برگشت به طرف خدا ندارد.
همیشه وجود خدا در پشت صحنه است. همه نیروها از طرف خداست. فقط مومنین وجود خدا و نیروی خدا را در حوادث دنیا درک میکنند. بدون خدا هیچ چیزی اتفاق نمی افتد. خدا اول و آخر است. یعنی خدا همه چیز را از اول آفریده است و همچنین همه چیز را تا آخر کنترل میکند. لحظه به لحظه زندگی ما دست خداست. همه نیروها متعلق به خدایند. بدون خدا نیرویی وجود ندارد. بیست نفر با ایمان به خدا می تواند دویست نفر را شکست دهد. یک نفر با ایمان به خدا می تواند صدها نفر را شکست دهد. زیرا آن بیست نفر تنها نیستند و خدا با آنهاست. اما آن دویست نفر تنهایند وخدا با آنها نیست. هرگروهی خدا با او باشد ، پیروزی با اوست. یک نفر میتواند تمام دنیا را تغییر دهد اگر به خدا تکیه کند و همراه خدا باشد.
[8:65] تو اي پيامبر، مؤمنان را به جنگيدن تشويق كن. اگر بيست نفر از شما ثابت قدم باشند، مي توانند دويست نفر را شكست دهند و صد نفر از شما مي توانند بر هزار نفر از كافران غلبه كنند، زيرا آنها مردمي هستند كه نمي فهمند.

]8:66] اكنون (كه عده زيادي از افراد جديد به شما ملحق شده اند) خدا آن را براي شما آسان تر كرد، زيرا او مي داند كه شما مانند گذشته قوي نيستيد. از اين پس، به خواست خدا صد نفر مؤمن ثابت قدم مي توانند دويست نفر را شكست دهند و هزار نفر از شما مي توانند بر دو هزار نفر غلبه كنند. خدا با كساني است كه صبورانه استقامت مي ورزند.

مسلمانان در حال حاضر مشغول انجام اعمال شیطانی هستند. آنان سنگسار را اختراع کرده اند . تنها منبع دین اسلام قرآن است که از سنگسار حرفی نمی زند. آنان هزاران اعمال ضد قرآنی دیگر هم انجام می دهند. به همین خاطر تنهایند و خدا آنان را تنها گذاشته است . هیچ پیروزیی برای آنان متصور نیست. این وعده خداست . کسانی که خدا با آنهاست ، آرامش دارند اما کسانی که کتابهای حدیث و سنت دارند ، تنهایند و به همین خاطر آرامش ندارند . هفت نفر از یاران غار (در سوره کهف داستانش آمده است) توانستند امپراتوری روم را شکست دهند زیرا خدا با آنها بود. اما میلیونها مسلمان نمی توانند یک نفر را شکست دهند زیرا تنهایند و به علت اختراع کتب حدیث از خدا دور شده اند و خدا آنان را تنها گذاشته است.
برخلاف گفته کریستوفر هیچنز "خدا بزرگ است" البته خدا فقط مومنین را یاری می کند و غیر مومنین را به حال خود ویلان می کند و به آنان کمک نمی کند. به همین خاطر در نظر غیر مومنین خدا بزرگ نیست زیرا آنها تنهایند و خدا یاریشان نمی کند. زیرا آنها به خدا تکیه ندارند. آنها کتاب می نویسند که مردم برایشان کف بزنند و آنها را تشویق کنند. آنها جهت انجام کار نیک کتاب نمی نویسند. خدا بزرگ است و تمام نیروها متعلق به اوست و بدون خدا هیچ پیروزیی متصور نیست. هر پیروزی و هر پیشرفتی از طرف خداست.